صفحات

۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

جوک های متفرقه 8

يه بچه ايي تازه بدنيا اومده بوده ، شير مامانشو نمي خورده ، هر زن ديگه اي هم آوردن ، فايده نداشته بچه شير اونا رو هم نمي خورده تا اينکه يه زن سياه ميارن بچه شيرشو مي خوره بابائه مي گه : آهان ، پدر سوخته ، تو شيرکاکائو مي خواستي ما نمي دونستيم

آقا ماشاا... را ميبرن بهشت ، زير پای مادران له ميشه ( آخه بهشت زير پای مادران است )

يه عربه میمیره ، شب اول قبر ۶۲ تا فرشته میان سراغش.۲ تاشون سوال می کردن .... ۶۰ تاشون حالیش می کردن

يارو ميره حرم تو بخش خانوما داد می زنه : خانوما شلوغ نكنيد! حاجت ها قاطی می شه! من پارسال اومدم ، حامله شدم

معلم از شاگردش مي پرسه: 5 + 5 چند ميشه؟شاگردش يه كم فكر ميكنه ميگه 11 معلم ميگه: احمق دستتو از جيب شلوارت در بيار ، دوباره با انگشت بشمار!

سرهنگه داشته امتحان رانندگي مي گرفته. از يارو مي پرسه: اگه يه نفر وسط خيابون بود، بوق ميزني يا چراغ؟ طرف ميگه: برف پاك كن جناب سرهنگ! سرهنگه كف مي كنه مي پرسه: يعني چي؟ يارو ميگه: يعني يا برو اين طرف يا برو اون طرف

يارو لنگ بوده با کشتي ميره سفر...وقتي برميگرده رفيقش ميگه خب سفر خوش گذشت؟؟ ميگه نه بابا همش استرس داشتم هي مي گفتن لنگرو بندازين تو آب

از طرف مي پرسند چرا پرنده ها زمستان از شمال به جنوب پرواز مي کنن ؟ ميگه : آخه من امتحان كردم..... پياده خيلي راهه

عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچههاى کلاس عکس يادگارى بگيرد. معلم هم داشت همه بچهها را تشويق ميکرد که دور هم جمع شوند. معلم گفت: ببينيد چقدر قشنگه که سالها بعد وقتى همهتون بزرگ شديد به اين عکس نگاه کنيد و بگوئيد: اين احمده، الان دکتره. يا اون مهرداده، الان وکيله. يکى از بچهها از ته کلاس گفت: اين هم آقا معلمه، الان مرده

یارو داشته ماهی میگرفته، یکی میپرسه: تا حالا چندتا ماهی گرفتی؟ یارو میگه: این یکی رو که بگیرم، با اون 19 تائی که بعدا میخوام بگیرم میشه 20 تا

هیچ نظری موجود نیست: