صفحات

۱۳۸۹ دی ۱۲, یکشنبه

نوشابه گازدار




همه ما شنيده‌ايم كه نوشابه‌های گازدار برای سلامتی مضر است، اما آيا می‌دانيد:

۱. در بسياری از ايالتهای آمريكا، مامورين پليس راه دو گالن كوكاكولا در صندوق‌عقب ماشينشان دارند تا در صورت تصادف رانندگی، خون را با كمك آن از جاده پاك كند.

۲. اگر تكه‌ای از گوشت گاو را در يك كاسه كوكاكولا قراردهيد، پس از دو روز ناپديد می‌شود.

۳. برای تميز كردن مستراح: يك قوطی كوكاكولا را داخل كاسه توالت بريزيد و يك ساعت صبر كنيد، سپس با آب پر فشار بشوييد. اسيد سيتريك موجود در كوكاكولا لكه‌ها را از سطوح چينی می‌زدايد.

۴. برای برطرف‌كردن لكه‌های زنگ از سپر آب‌كرم كاری شده اتومبيل: سپر را با يك تكه كاغذ (فويل) آلومينيوم مچاله‌شده آغشته به كوكاكولا بساييد.

۵. برای تميز كردن فساد قطبهای باتری اتومبيل: يك قوطی كوكاكولا را روی قطبها بريزيد تا با غليان كردن، آن را تميز كند.

۶. برای شل كردن پيچ و مهره‌های زنگ زده: تكه‌ای پارچه را كه در كوكاكولا خيس شده است برای چند دقيقه بر روی پيچ و مهره قرار دهيد.

۷. برای پختن گوشت ران آبدار: يك قوطی كوكاكولا را داخل ماهی‌تابه خالی كنيد، گوشت را لای كاغذ آلومينيوم بپيچيد; و داخل ماهی‌تابه بپزيد. سی دقيقه قبل از اتمام پخت، كاغذ آلومينيوم را باز كنيد، و آب گوشت را با كوكاكولای داخل ماهی‌تابه مخلوط كنيد تا سس قهوه‌ای رنگ عالی‌ای به دست آيد.

۸. برای پاك كردن چربی از لباسها: يك قوطی كوكاكولا را داخل ماشين‌لباسشويی پر از لباسهای چرب خالی كنيد، پودر لباسشويی اضافه كنيد و ماشين را روی دور عادی روشن كنيد. كوكاكولا به تميز شدن لكه‌های چربی كمك می‌كند.

۹. كوكاكولا همچنين بخار آب را از روی شيشه جلوی اتومبيل تميز می‌كند. (در مناطق سرد و مرطوب، مثل Midwest در شمال ايالات متحده آمريكا، گاهی اوقات شيشه جلوی اتومبيل از بيرون بخار می‌كند كه با برف‌پاك‌كن پاك نمی‌شود. -م)

و جهت اطلاع شما:

۱. ماده موثر كوكاكولا اسيد فسفريك با pH برابر 2.8 است.

اسيد فسفريك ناخن را در مدت حدود ۴ روز حل می‌كند. همچنين كلسيم را از استخوانها می‌زدايد و عامل اصلی افزايش روز‌آفزون پوكی استخوان است.

۲. برای حمل محلول كوكاكولا (محلول غليظ شده)، كاميونهای حامل بايد از علامتهای ويژه ”مواد خطرناك“ كه برای حمل مواد به‌شدت خوردنده در نظر گرفته شده است استفاده كنند. (يكی - دو ماه قبل يك كاميون حامل محلول غليظ شده نوشابه در سد قشلاق اطراف سنندج كه آب شرب اين شهر را تامين می‌كند، سقوط كرد. -م)

۳. توزيع‌كنندگان كوكاكولا بيش از ۲۰ سال است كه از كوكاكولا برای تميز كردن موتور كاميونهای خود استفاده می‌كنند.

وقتي مردان مي گويند ... يعنی ...

براي من فرقي نميكنه ديوار آشپزخونه چه رنگي باشه .
يعني : تا وقتي كه آبي، سبز، زرد، صورتي، مشكي، يشمي، خاكستري، عنابي، سفيد و ... نباشه اشكالي نداره .
اين يه كار، مردونه است .
يعني : تو اين كار هيچ منطق درستي نيست و تو هم سعي نكن دليلي برايش پيدا كني.
ميخواهي تو درست كردن شام كمكت كنم؟
يعني : پس چي شد اين شام ؟ چرا رو ميز آماده نيست ؟
چه فكر خوبي !
يعني : اين كار شدني نيست و من كل روز رو برات كركري مي خونم وحالت رو مي گيرم .
بله عزيزم يا حتما حتما
يعني : اين يكي اصلا معني نداره و چون شرطي شده ام از دهنم پريده .
زنم منو درك نميكنه !
يعني : همه قصه ها و خاطره هاي منو شنيده و ديگه خسته شده .
ماجرايش طولانيه و سر فرصت برات تعريف مي كنم .
يعني : اصلا خودم هم نفهميدم چي شد .
من اخيرا" خيلي ورزش مي كنم .
يعني : باتري كنترل از راه دور تلويزيون تمام شده.
دسپتخت تو مثل دستپخت مادر مرحومم مي مونه.
يعني : تو هم كه غذا رو مي سوزوني.
كمي استراحت كن عزيزم خسته شدي!
يعني : بابا اين جارو برقي رو خاموش كن مي خوام فيلم ببينم.
چه جالب!
يعني : آخ كه چقدر حرف مي زني!
عزيزم ماديات در عشق ما هيچ نقشي نداره !!
يعني : باز سالگرد ازدواجمون رو فراموش كردم و كادو نخريدم.
اين واقعا" فيلم خوبيه !
يعني : تو اين فيلم پر از بكش بكش و بزن بزن و ماشين سواريه.
اين يه كار زنونه است!!
يعني : اين كار سخت كثيف و بي جيره و مواجب است.
با من ازدواج مي كني؟
يعني : رخت چركهام تلنبار شده و كسي نيست دكمه هاي پيرهنم رو بدوزه؟
تو كه مي دوني من چه حافظه ي بدي دارم!!
يعني : من شعري رو كه كلاس سوم ابتدايي خوندم از حفظم نمره ماشينم رو كه سالها پيش فروختم ازبرم و ... اما تاريخ تولد تو رو يادم رفته
من براي اين كارم دليل دارم !!
يعني : بذار فكر كنم ببينم چه دليلي مي تونم براي اين كارم پيدا كنم .
منظورت چيه؟ تو كه لباس داري؟
يعني : يادت رفته چهار سال پيش براي خودت لباس خريدي؟
دلم برات تنگ شده!!
...يعني : نمي تونم جورابامو پيدا كنم. بچه ها گشنشونه و ...
ما تو كار خونه با هم مشاركت مي كنيم!!
يعني : من ريخت و پاش مي كنم او جمع و جور مي كند.

صداي زنگ چت :
اهل تهرانم روزگارم بد نيست. پنتيوم 4 دارم خرده هوشي سر سوزن ذوقي. VGA اي دارم توپ از برگ درخت. CPU سريع تر از آب روان. من PM بازم. مسجدم در چت روم. جانمازم كيبورد. مهرم ماوس. Background سجاده ي من. من وضو با روش HTTP مي گيرم. اهل تهرانم پيشه ام چت بازيست. گاه گاه تروجاني مي سازم با VB. مي فروشم به شما تا به آواز خوش "Its now safe" دل مردم شكنيد. سنگ با تروجانم آب است. اهل تهرانم ...

جایزه پا در دهان
اهدای این جایزه اولین بار در سال 93 آغاز شد و هر سال به گیج کننده ترین حرف تعلق می گیرد : امسال برنده آن وزیر دفاع ایالات متحده دونالد رامسفلدبود.
متن سخنان رامسفلد:
"گزارشگرانی که می گویند چیزی اتفاق نیفتاده همیشه برای من جالب بوده اند. زیرا تا آنجا که ما می دانیم چیزهای شناخته شده شناخته شده هستند.ماچیز هایی که می دانیم، می دانیم . ما همچنین می دانیم
چیزهای ناشناخته ای وجود دارند که شناخته شده هستند یعنی اینکه ما میدانیم چیزهایی هستند که ما نمی دانیم.اما همچنان چیز های نا شناخته، ناشناخته مانده اند-آنهایی که ما نمی دانیم نمیدانیم."

تست کنکور

مدت پاسخگويی در روزنامه های کثيرالانتشار اعلام خواهد شد.

تست های فرهنگی هنری

هنرپيشه معروف سينما ؟
الف) محمدرضا گلزار
ب) محمدرضا علفزار
ک) محمدرضا گندمزار
ش) محمدرضا دشت

هنرپيشه مرحوم سينما ؟
الف) رضا ژيان
ب) رضا ماکسيما
ک) رضا فولکس
ش) رضا خاور

هنرپيشه مرحوم فيلم "ممل آمريکايي" ؟
الف) نعمت الله گرجي
ب) نعمت الله ساقه طلايي
ک) نعمت الله شيرين عسل
ش) نعمت الله مينو

هنرپيشه زن معروف سينما ؟
الف) هديه تهراني
ب) کادوي تهراني
ک) چشم روشني تهراني
ش) قابل نداره تهراني

بازيگر چشم روشن سينما و تلوزيون ؟
الف) پارسا پيروزفر
ب) فارسا فيروزپر
ک) پارسا پيروزپر
ش) فارسا فيروزفر

يکي از آهنگ هاي منصور ؟
الف) ديوونه
ب) ... خل
ک) منگل
ش) عجوج مجوج!

خشايار اعتمادي چه سبکي مي خواند؟
الف) پاپ
ب) اسقف
ک) راهبه
ش) موبد

يکي از خواننده‌هاي مشهور زن ميباشد. ماريا....؟
الف) کري
ب) کوري
ک) لالي
ش) قطع نخاع

بازيگر فيلم خواب وبيداري و زندان زنان رويا...؟
الف) نونهالي
ب) خردسالي
ک) ميانسالي
ش) پيري


تست های ورزشی

کشتي گير گردن کلفت ايران ؟
الف) عباس جديدي
ب) عباس قديمي
ک) عباس نيو
ش) عباس آپ تو ديت

تيم فوتبال آباداني ؟
الف) نفت آبادان
ب) بنزين آبادان
ک) گازوئيل آبادان
ش) استقلال اهواز

باشگاه انگليسي ؟
الف) ميدلزبرو
ب) ميدلزبيا
ک) ميدلزبودي حالا
ش) ميدلزپاشو برو گمشو

بازيکن بوسنيايي سابق بايرن مونيخ ؟
الف) حسن صالح حميدزيچ
ب) حميد صالح حسنزيچ
ک) حسن حميد صالحزيچ
ش) بابا چند نفر به يه نفر ؟؟؟

دروازه بان انگليس در جام جهاني ١٩٩٨ فرانسه ؟
الف) ديويد سيمن
ب) ديويد سيمثقال
ک) ديويد سيگرم
ش) ديويد سيتن

مربي سابق تيم ملي انگليس و استراليا ؟
الف) تري ونبلز
ب) مونو ونبلز
ک) تترا ونبلز
ش) هگزا ونبلز

مهاجم سال هاي دور منچستر يونايتد ؟
الف) اندي کول
ب) اندي سرشانه
ک) اندي پشت بازو
ش) اندي مرسي هيکل

مهاجم تيم ملي هلند و آرسنال ؟
الف) دنيس برگکمپ
ب) دنيس اروين
ک) دنيس وايز
ش) دنيس تريکو

آقاي گل جام جهاني ٧٤ آلمان ؟
الف) گرد مولر
ب) بيضي مولر
ک) مستطيل مولر
ش) ٨ وجهي منتظم مولر
تست های وبلاگی

تست های وبلاگی

بهنود کابوي ، کدام نوع بهنود است ؟
الف) بهنود جايگر
ب) بهنود ديگر
ک) بهنود شيکر
ش) بهنود مسگر

اولين بلاگر ايراني ؟
الف) سلمان
ب) ابوذر
ک) بلال
ش) خديجه

خوشتيپ ترين بلاگر ؟
الف) پرومته
ب) محمود فکري
ک) عيسي ترائوره
ش) رضا عنايتي

ترسو ترين بلاگر ؟
الف) شبح
ب) جن
ک) ديو
ش) لولو خورخوره

نويسنده وبلاگ پدرخوانده ؟
الف) فردين نوري
ب) بهروز وثوق نوري
ک) ناصر ملک مطيع نوري
ش) گوگوش نوري

دختر بلاگر شمالي ؟
الف) زهرا HB
ب) زهرا B2
ک) زهرا اتود
ش) زهرا پاک کن

گرداننده سايت جايگر ؟
الف) آرمان جايگرکي
ب) آرمان ساندويچي
ک) آرمان بوف
ش) اکبر جوجه

وبلاگ نويس پرحرف کرجي ؟
الف) زيتون
ب) ماست موسير
ک) سالاد فصل
ش) ترشي

نام وبلاگ حسين درخشان ؟
الف) سردبير: خودم
ب) مدير مسئول: خودم
ک) وزارت ارشاد: خودم
ش) کيهان

تست های الکی

برد اصلي کامپيوتر ؟
الف) مادربرد
ب) فادربرد
ک) طلاق برد
ش) بر پدر و مادر کسي که در اين محل آشغال بريزد ... !!!

نژاد مردم شرق آسيا ؟
الف) زرد
ب) عنابي
ک) بنفش
ش) چهارخونه راه راه يشمی

يکي از ميدان هاي تهران و شاعر ؟
الف) فردوسي
ب) انقلاب
ک) ونک
ش) مستقيم

وقت شما به پايان رسيد . لطفا ماوس های خود را بالا بگيريد!

کلید گم گشته و در وا نمی شه !

فرانسه
در اين کشور درها معمولا قفل نيستند، بنابراين دستگيره در را مي چرخانند و در را باز مي کنند. بعداً ماموران يک کليد يدکي درست مي کنند يا قفل را عوض مي کنند.
آمريکا
بلافاصله F.B.I تعداد 194 نفر از مظنونين القاعده را دستگير و تعدادي از ايرانيان را اخراح مي کند و در بازوجويي اعضاي القاعده تعدادي بمب و موشک و نارنجک و تانک نفربر و موشک ضد موشک در خانههاي آنها پيدا مي کنند، اما کليدي پيدا نمي شود.

آلمان
حتما يک کليد يدکي در جيب هلموت کهل است، آن را از او مي گيرند.

بلژيک
ابتدا مسئول مربوطه به ماموران نامه مي نويسد و اين خبر را مي دهد، بعد موضوع طي نامهاي به وزارت کشور و وزارت امور خارجه خبر داده مي شود، بعد نامههايي براي پارلمان اروپا نوشته مي شود. بعد از نه ماه نامه نگاري کليد خودش پيدا مي شود.

انگلستان
در انگلستان هيچ وقت هيچ کليدي گم نمي شود، مگر اينکه از دهها سال قبل در مورد آن تصميم گرفته شده باشد.

کلمبيا
رئيس جمهور از قاچاقچيان مي خواهد کليد را پس بدهند، آنها هم از او مي خواهند قول بدهد ديگر درها را قفل نکنند.

واتيکان
پاپ از خداوند مي خواهد جاي کليد را نشان بدهد، بعد هم يک کليد ساز مي آورند و در را باز مي کنند.

ايتاليا
گم شدن در اين کشور طبيعي است، بنابراين در را مي شکنند و خسارت آنرا به برلوسکوني مي دهند.

افغانستان
با يک توپ 106 در را از جا مي کنند و در اين ماجرا تعدادي از نيروهاي آمريکايي و القاعده هم به قتل مي رسند.

عراق
چند ساعت منتظر مي مانند تا عمليات استشهادي انجام شود، در جران عمليات در هم باز مي شود و مي بينند صدام آنجا نيست.

سوئيس
براي انتخاب بين باز کردن در يا باز نکردن آن رفراندوم برگزار مي کنند.

روسيه
يکي از دزدهايي که وزير شده است، با يک سنجاق در را باز مي کند.

ايران
ابتدا تعدادي از عوامل نفوذي را که اتفاقا روزنامه نگار هستند دستگير مي کنند، بعد حزب الله از خواهران مي خواهد که مواظب حجابشان باشند، بعد چند روز روزنامه را تعطيل مي کنند، بعد کميسيون تحقيق تشکيل شده و براي يافتن کليد وزارت اطلاعات را در جريان قرار مي دهند، بعد معلوم مي شود که از هر کليدي چهار عدد يدکي در مجلس، رياست جمهوري، شواري نگهبان، ، قوه قضاييه وجود دارد، بعد کليدها را پس از استفسار از شواري نگهبان مي برند و مي بينند هيچکدامشان در را باز نمي کنند. بعد با لگد در را باز مي کنند و مي بينند رييس جمهور يک هفته در آنجا گير کرده بود و جيکش در نمي آمد.

فكر ميكنين پسرا و دخترا چه جوري نيمرو درست ميكنن؟

دخترها:
1- توي ماهيتابه روغن ميريزن
2- اجاق گاز زير ماهيتابه رو روشن ميكنن
3- تخم مرغها رو ميشكنن و همراه نمك توي ماهيتابه ميريزن
4- چند دقيقه بعد نيمروي آماده رو نوش جان ميكنن

پسرها:
1- توي كابينتهاي بالايي آشپزخونه دنبال ماهيتابه ميگردن
2- توي كابينتهاي پاييني دنبال ماهيتابه ميگردن و بلاخره پيداش ميكنن
3- ماهيتابه رو روي اجاق گاز ميذارن
4- توي ماهيتابه روغن ميريزن
5- توي يخچال دنبال تخم مرغ ميگردن
6- يه دونه تخم مرغ پيدا ميكنن
7- چند تا فحش ميدن
8- دنبال كبريت ميگردن
9- با فندك اجاق گاز رو روشن ميكنن و بوي سركه همراه دود آشپزخونه رو بر ميداره
10- ماهيتابه رو ميشورن (بگو چرا روغنش بوي ترشي ميداد!)
11- ماهيتابه رو روي اجاق گاز ميذارن و توش روغن واقعي ميريزن
12- تخم مرغي كه از روي كابينت سر خورده و كف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاك ميكنن
13- چند تا فحش ميدن و لباس ميپوشن
14- ميرن سراغ بقالي سر كوچه و 20 تا تخم مرغ ميخرن و برميگردن
15- تلويزيون رو روشن ميكنن و صداش رو بلند ميكنن
16- روغن سوخته رو ميريزن توي سطل و دوباره روغن توي ماهيتابه ميريزن
17- تخم مرغها رو ميشكنن و توي ماهيتابه ميريزن
18- دنبال نمكدون ميگردن
19- نمكدون خالي رو پيدا ميكنن و چند تا فحش ميدن
20- دنبال كيسهء نمك ميگردن و بلاخره پيداش ميكنن
21- نمكدون رو پر از نمك ميكنن
22- صداي گزارشگر فوتبال رو ميشنون و ميدون جلوي تلويزيون
23- نمكدون رو روي ميز ميذارن و محو تماشاي فوتبال ميشن
24- بوي سوختگي رو استشمام ميكنن و ميدون توي آشپزخونه
25- چند تا فحش ميدن و تخم مرغهاي سوخته رو توي سطل ميريزن
26- توي ماهيتابه روغن و تخم مرغ ميريزن
27- با چنگال فلزي تخم مرغها رو هم ميزنن
28- صداي گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال ميشنون و ميدون جلوي تلويزيون
29- سريع برميگردن توي آشپزخونه
30- تخم مرغهايي كه با ذرات تفلون كنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توي سطل ميريزن
31- ماهيتابه رو ميندازن توي سينك
32- دنبال ظرفهاي مسي ميگردن
33- قابلمهء مسي رو روي اجاق گاز ميذارن و توش روغن و تخم مرغ ميريزن
34- چند دقيقه به تخم مرغها زل ميزنن
35- ياد نمك ميفتن و ميرن نمكدون رو از كنار تلويزيون برميدارن
36- چند ثانيه فوتبال تماشا ميكنن
37- ياد غذا ميفتن و ميدون توي آشپزخونه
38- روي باقيماندهء تخم مرغي كه كف آشپزخونه پهن شده بود ليز ميخورن
39- چند تا فحش ميدن و بلند ميشن
40- نمكدون شكسته رو توي سطل ميندازن
41- قابلمه رو برميدارن و بلافاصله ولش ميكنن
42- چند تا فحش ميدن و انگشتهاشون كه سوخته رو زير آب ميگيرن
43- با يه پارچهء تنظيف قابلمه رو برميدارن
44- پارچه رو كه توسط شعله آتيش گرفته زير پاشون خاموش ميكنن
45- نيمروي آماده رو جلوي تلويزيون ميخورن و چند تا فحش ميدن

فكر ميكنين پسرا و دخترا چه جوري از عابر بانک پول می گيرن؟

پسرها:
۱- با ماشين ميرن به بانک، پارک ميکنن، ميرن دم دستگاه عابر بانک.
۲- کارت رو داخل دستگاه ميذارن.
۳- کد رمز رو ميزنن، مبلغ درخواستی رو وارد ميکنن.
۴- پول و کارت رو ميگيرن و ميرن.

دخترها:
۱- با ماشين ميرن دم بانک.
۲- در آينه آرايششون رو چک ميکنن.
۳- به خودشون عطر ميزنن.
۴- احتمالاً موهاشون رو هم چک ميکنن.
۵- در پارک کردن ماشين مشکل پيدا ميکنن.
۶- در پارک کردن ماشين خيلی مشکل پيدا ميکنن.
۷- بلاخره ماشين رو پارک ميکنن.
۸- توی کيفشون دنبال کارتشون ميگردن.
۹- کارت رو داخل دستگاه ميذارن، کارت توسط ماشين پذيرفته نميشه.
۱۰- کارت تلفن رو ميندازن توی کيفشون.
۱۱- دنبال کارت عابربانکشون ميگردن.
۱۲- کارت رو وارد دستگاه ميکنن.
۱۳- توی کيفشون دنبال تيکه کاغذی که کد رمز رو روش ياداشت کردن ميگردن.
۱۴- کد رمز رو وارد ميکنن.
۱۵- ۲دقيقه قسمت راهنمای دستگاه رو ميخونن.
۱۶- کنسل ميکنن.
۱۷- دوباره کد رمز رو ميزنن.
۱۸- کنسل ميکنن.
۱۹- دوست پسرشون رو صدا ميزنن که کد صحيح رو براشون وارد کنه.
۲۰- مبلغ درخواستی رو ميزنن.
۲۱- دستگاه ارور (خطا) ميده.
۲۲- مبلغ بيشتری رو درخواست ميکنن.
۲۳- دستگاه ارور (خطا) ميده.
۲۴- بيشترين مبلغ ممکن در خواست ميکنن.
۲۵- انگشتاشون رو برای شانس رو هم ميذارن.
۲۶- پول رو ميگيرن.
۲۷- برميگردن به ماشين.
۲۸- آرايششون رو توی آينه عقب چک ميکنن.
۲۹- توی کيفشون دنبال سويچ ماشين ميگردن.
۳۰- استارت ميزنن.
۳۱- پنجاه متر ميرن جلو.
۳۲- ماشين رو نگه ميدارن.
۳۳- دوباره برميگردن جلوی بانک.
۳۴- از ماشين پياده ميشن.
۳۵- کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر ميدارن. (حواس نمی‌ذار برای آدم)
۳۶- سوار ماشين ميشن.
۳۷- کارت رو پرت ميکنن روی صندلی کنار راننده.
۳۸- آرايششون رو توی آينه چک ميکنن.
۳۹- احتمالاً يه نگاهی هم به موهاشون ميندازن.
۴۰- مندازن توی خيابون اشتباه.
۴۱- برميگردن.
۴۲- ميندازن توی خيابون درست.
۴۳- پنج کيلومتر ميرن جلو.
۴۴- ترمز دستی رو آزاد ميکنن. (ميگم چرا انقدر يواش ميره)

۵ سوال خانمان سوز

! سوالاتی که خانمها از آقايان می پرسند.

>>> ۱- به چي فکر مي کني؟
جواب مورد نظر براي اين سوال اينه: “عزيزم! از اينکه به فکر فرو رفته بودم متاسفم! داشتم به اين فکر مي کردم که تو چقدر زن خوب و دوست داشتني و متفکر و با شعور و زيبايي هستي و من چقدر خوشبختم که با تو زندگي مي کنم.“ ... البته اين جواب هيچ ربطي به موضوع مورد فکر مرد نداره! چون مرد داشته به يکي از موارد زير فکر مي کرده:
الف) فوتبال
ب) بسکتبال
ج) چقدر تو چاقي!
د) چقدر اون دختره از تو خوشگلتره!
ه) اگه تو بميري پول بيمه ات رو چطوري خرج کنم؟
يه مرد در سال ۱۹۷۳ بهترين جواب رو به اين سوال داده... اون گفته: “اگه مي خواستم تو هم بدوني به جاي فکر کردن ، درباره ش حرف مي زدم!“ ...

>>> ۲- آيا دوستم داري؟
جواب مورد نظر اين سوال “بله“ است! و مردهايي که محتاط ترند مي تونن بگن: “بله عزيزم!“ ... و جوابهاي اشتباه عبارتند از:
الف) فکر کنم اينطور باشه!
ب) اگه بگم بله ، احساس بهتري پيدا مي کني؟
ج) بستگي داره که منظورت از دوست داشتن چي باشه!
د) مگه مهمه؟!
ه) کي؟ ... من؟!

>>> ۳- آيا من چاقم؟
واکنش صحيح و مردانه نسبت به اين سوال اينه که با اعتماد به نفس و تاکيد بگين “نه! البته که نه!“ و به سرعت اتاق رو ترک کنين! ... جوابهاي اشتباه اينها هستند:
الف) نمي تونم بگم چاقي... اما لاغر هم نيستي!
ب) نسبت به چه کسي؟!
ج) يه کمي اضافه وزن بهت مياد!
د) من چاق تر از تو هم ديدم!
ه) ممکنه سوالت رو تکرار کني؟ داشتم به بيمه ات فکر مي کردم!

>>> ۴- به نظر تو ، اون دختره از من خوشگلتره؟
“اون دختره“ در اينجا مي تونه يه دوست قبلي يا يه عابر که از فرط زل زدن به اون تصادف کردين و يا هنرپيشه ء يه فيلم باشه... در هر حال جواب درست اينه که: “نه! تو خوشگلتري!“ ... جوابهاي غلط عبارتند از:
الف) خوشگلتر که نه... اما به نحو ديگه اي خوشگله!
ب) نمي دونم اينجور موارد رو چطوري مي سنجند!
ج) بله! اما مطمئنم تو شخصيت بهتري داري!
د) فقط از اين بابت که اون جوونتر از توست!
ه) ممکنه سوالت رو تکرار کني؟ داشتم راجع به رژيم لاغريت فکر مي کردم!

>>> ۵- اگه من بميرم تو چيکار مي کني؟
جواب صحيح: “آه عزيزترينم! در حادثه ء اجتناب ناپذير فقدان تو ، زندگي برام متوقف ميشه و ترجيح ميدم خودمو زير چرخ اولين کاميوني که رد ميشه بندازم!“ ... اين سوال ، همونطور که توي گفتگوي زير مي بينين ، ممکنه از سوالهاي ديگه طوفاني تر باشه! ...
زن: عزيزم... اگه من بميرم تو چيکار مي کني؟
مرد: عزيزم! چرا اين سوالو مي پرسي؟ اين سوال منو نگران مي کنه!
زن: آيا دوباره ازدواج مي کني؟
مرد: البته که نه عزيزم!
زن: مگه دوست نداري متاهل باشي؟
مرد: معلومه که دوست دارم!
زن: پس چرا دوباره ازدواج نمي کني؟
مرد: خيلي خب! ازدواج مي کنم!
زن (با لحن رنجيده): پس ازدواج مي کني؟
مرد: بله!
زن (بعد از مدتي سکوت): آيا باهاش توي همين خونه زندگي مي کني؟
مرد: خب بله! فکر کنم همين کار رو بکنم!
زن (با ناراحتي): بهش اجازه ميدي لباسهاي منو بپوشه؟
مرد: اگه اينطور بخواد خب بله!
زن (با سردي): واقعا“؟ لابد عکسهاي منو هم مي کني و عکسهاي اونو به ديوار مي زني!
مرد: بله! اين کار به نظرم کار درستي مياد!
زن (در حالي که اين پا و اون پا مي کنه): پس اينطور... حتماً بهش اجازه ميدي با چوب گلف من هم بازي کنه!
مرد: البته که نه عزيزم! چون اون چپ دسته!!!

زن ذليل

الهي! به مردان در خانه ات!
به آن زن ذليلان فرزانه ات!
به آنانکه با امر روحي فداک!
نشينند وسبزي نمايند پاک!
به آنانکه از بيخ وبن زي ذيند!
شب وروز با امر زن مي زيند!
به آنانکه مرعوب مادر زنند!
ز اخلاق نيکوش دم مي زنند!
به آن شير مردان با پيشبند!
که در ظرف شستن به تاب وتبند!
به آنانکه در بچّه داري تکند!
يلان عوض کردن پوشکند!
به آنانکه بي امر واذن عيال
نيايد در از جيبشان يک ريال!
به آنانکه با ذوق وشوق تمام
به مادر زن خود بگويند: مام (!)
به آنانکه دارند با افتخار
نشان ايزو...نه! زي ذي نه هزار!
به آنانکه دامن رفو مي کنند!
ز بعد رفويش اُتو مي کنند!
به آنانکه درگير سوزن نخند!
گرفتار پخت و پز مطبخند!
به آن قرمه سبزي پزان قدر!
به آن مادران به ظاهر پدر(!)
الهي! به آه دل زن ذليل!
به آن اشک چشمان ممّد سبيل (!)
به تنهاي مردان که از لنگه کفش
چو جيغ عيالاتشان شد بنفش!
:که مارا بر اين عهد کن استوار!
از اين زن ذليلي مکن برکنار!
به زي ذي جماعت نما لطف خاص!
نفرما از اين يوغ مارا خلاص!

تست هوش

سوأل اول :
فرض کنید در یک مسابقه دوی سرعت شرکت کرده اید. شما از نفر دوم سبقت می گیرید حالا نفر چندم هستید؟

پاسخ:
اگر پاسخ دادید که نفر اول هستید، کاملاً در اشتباه هستید! اگر شما از نفر دوم سبقت بگیرید، جای او را می گیرید و نفر دوم خواهید بود.
سعی کن تو سوأل دوم گند نزنی
برای پاسخ به سوأل دوم، باید زمان کمتری را نسبت به سوأل اول فکر کنی

سوأل دوم:
اگر شما توی همون مسابقه از نفر آخر سبقت بگیرید، نفر چندم خواهید شد؟

پاسخ:
اگر جواب شما این باشه که شما یکی مانده به آخر هستید، باز هم در اشتباهید. بگید ببینم شما چه طور می تونید از نفر آخر سبقت بگیرید؟ (اگر شما از نفر آخر عقب تر باشید، خوب شما نفر آخر هستید و از خودتون می خواهید سبقت بگیرید؟)
مشخصتاً امروز روز شما نیست. شاید بتونید سوأل آخر رو جواب بدید. تمام سعی خودتون رو بکنید. آبروتون در خطره!!!

سوأل سوم:
پدر ماری، پنج تا دختر داره: 1-Nana 2- Nene 3- Nini 4- Nono. اسم
پنجمی چیه؟

پاسخ: Nunu؟
نه! البته که نه. اسم دختر پنجم ماری هستش. یک بار دیگه سوأل رو بخونید.

از كجا بفهيمد يك پسر قصد ازدواج با شما را دارد ؟

واقعا ازدواج امري خلافه ؟؟ ترس داره ؟ از نظر قانوني اشكال داره ؟ جواب همه اينا منفيه . اولا يه پسر اگر قصد ازدواج داشته باشه در اولين اقدام خانواده خودش رو از رابطه با شما در جريان ميزاره اشكال هم نداره . مثلا ميره به خانوادش ميگه من چند روزه با يه دختر خانم آشنا شدم و هدفم ازدواجه و الان جهت آشناي با هم در ارتباط هستيم همين .هميشه جهت ازدواج منتظر بمانيد تا طرف مذكر پا پيش بزاره اين نكته مهميه هستش بعد از مدتي كه گذشت منظور از مدتي كمتر از 6 ماه هستش و دو طرف به يك سطح شناخت نسبي از هم رسيدن در اين زمان وظيفه پسر هستش كه قبل از خواستگاري شخصا با پدر دختر صحبت كنه البته ممكنه اون پسر در حال حاضر شرايطش بريا ازدواج جور نباشه اما واقعا قصدش ازدوئاج باشه مثلا طرف دانشجو هستش نه كار داره نه سربازي رفته يا حالا كاستي هاي ديگه خوب چه اشكالي همه كه همه شرايط رو يه جا ندارن . اما مي تونه با اين حال با پدر اون دختر صحبت كنه حتي يك جلسه ملاقات هم بزارن و كسب اجازه كنه كه دختر او ناقارو بيشتر بشناسه . به خاطر داشته باشيد مردها حرف يكديگر رو بهتر مي فهمند و امروزه هر كسي اينو درك ميكنه كه پسري كه مه شرايط لازم بريا ازدواج رو داشته باشه كم پيدا ميشه؟ اينم به خاطر داشت هباشيد يك پسر حتي ميتونه به خواستگاري دختر رئيس جمهور يك كشورم بره ( برداشت سياسي نشه مثال بود) كسي هم جلوشو نميتونه بگيره . .

هرچه سن دختر بالاتر برود انتخابش محدود تر مي شود تا جاي كه حق انتخاب از وي سلب مي شود

متاسفانه در جامعه ما به يك دختر و كلا زن از ديد كالا نگاه مي شود . حالا ما هم اگر بخواهيم از همين ديد به مسئله نگاه كنيم در نظر داشته باشيد دختران تا يه سني در بورس هستند يعني طالب دارند معمولا بين 19 تا 25 سال ديگه اوجشه و تو اين سن و سال بهترين خواستگارها بر سر راه آنها سبز مي شوند و اين در حاليست كه ممكنه اون دختر به حرفه يك نفر تو زندگيش دلبست هباشه مثلا دوست پسرش كه به اون وعده ازدواج داده حالا چه موقعيتهاي خوبي رو بايد از دست بده تا اينكه شايد اون آقا يه روز بياد خواستگاريش تازه اگر خانوادش طرف رو قبول كنند . خوب اين دختر خانم ديگه بعد از يه سني كه خواستگارهاي خوبشرو از دست داده و ديگه انتخابهاش محدود شده اگر اين آقا هم كه به اميدش صبر كرده سركارش گذاشته باشه پس ديگه بايد بشينه هر كي اومد قبول كنه چون شايد ديگه كسي نياد .آيا اين بي عدالتي نيست ؟پس اينجا مقصر خوده شما دخترخانم ها هستيد ساده نباشيد اگر حس كرديد طرفتون داره بازتون ميده خيلي راحت بهش بگيد فلاني اگر قصدد ازدواجه پا پيش بزار . فراموش نكنيدشما اگر خيلي زرنگ باشيد فقط فرصت يكبار زندگي كردن رو داريد پس از اين فرصت استفاده كنيد .

يادمه يه بار يه پسر 19 ساله خودش گل ميخره و ميره خواستگاري يه دختر 22 ساله شايد همه بخنديد اما او نپسر اينقدر شهامت داشته كه براي رسيدن به خواسته اش گرچه سايد خواسته اي نا معقول بوده اما با اين حال پاشده رفته خواستگاري . به خاط داشت هباشيد يه پسر اگر جرات بيان كردن خواسته هاشو نداشته باشه نمي تونه شما رو خوشبخت كنه .آخه بايد يه چشمه نشون شما بده پس حواستون جمع باشه كه سركار نباشيد . زياد به حرف توجه نكنيد افرادو در عمل بشناسد در مورد قضيه ازدواج تا پيشنهادي از سوي طرف مذكر ندشاتيد هركگز خودتون پيشنهاد نديد مگر اينكه از طرفيت طرف مقابلتون مطللع باشيد و اگر يه پسر با طرفيت باشه هيچ وقت اين مسئله رو به روي شما نيمياره .

هيچ تعهدي بين دو طرف در زمان دوستي وجود ندارد

اصلا و اصلا ديليل نميشه چون با هم دوست هستيد و پيش خودتون يه حرفهايي زديد كه عموما بر پايه احساساته تعهدي داشته باشيد . پس وابسته نشيد رابطه شما يك رابطه دوستي كه هر لحظه ممكنه به هم بخوره هر دوي شما حق انتخاب داريد نداريد ؟ اگر شما موقعيتي بهتر نسيبتون بشه كه بدونيد درصد بيشتري ازمعيارهاتونه داره آيا منطق ميگه ولش كن ؟ نه . پس به جاي اينكه در دوران دوستي و حتي نامزدي ( قبل از عقد) پاي احساسات رو وسط بكسيد سعي كنيد هم ديگرو بشناسيد . معمولا در دوران دوستي دو طرف صدها بار به هم ديگه ابراز احساسات مي كنند و بارها به يكديگر مي گن دوست دارم و از اين جور حرفهاي قشنگ اما بعد از ازدواج اصلا اين واژه هابراشون بيگانه ميشه . اينا دسوت داشتن نيست اينا وابستگيه اينا عادته سعي كنيد با منطق پيش برويد و به خاطر داشته باشيد در دوستي هاتون هميشه يك راه براي جدايي بزاريد . اينم به خاطرداشته باشيد معمولا وفاي دشمنان از دوستان بيشتره اوكي ببخشيد اگر زياد از حد پيشروي كردم .

اين مقاله بر اساس ايملهاي مشابه بود كه دريافت كرده بودم . موفق باشيد

مزاياي بدحجابي و مانکن خياباني بودن

- تغيير کاربري دستمال سفره و دم کني به روسري و صرفه جويي در پول و پارچه

- بچه مطرح شدن خروس و دارکوب به علت مد شدن مدل موي خروسي و بالا رفتن قيمت خروس در حد گاو

- بالا رفتن بي سابقه فروش گن هاي لاغري سونا بلت در حد کمپاني مايکروسافت به علت پوشيدن مانتوهاي بدن نما و خوش هيکل بودن ??? دختراي ايراني (روم به ديوار مورچه خاک به گور)

- توليد نيروي برق و الکتريسيته و از راه اشعه توليد شده زلف دختران ايراني در حد نيروگاه بوشهر

- قوي شدن چشم مردان ايراني در حد تلسکوپ و گسترش زبان فارسي خصوصا اينضرب المثل((يه نگاه که حلاله))

- کاهش نرخ بيکاري افراد شاغل در شغل هاي شريف خفاش شب..عنکبوت..اتو زني..تاکسي مرسي

- ايجاد بازار کار براي دختران ايراني به عنوان حوري در بهشت و دوبي

- پر شدن اوقات فراغت برادران هميشه در صحنه بسيج و برخورد با خانمها

- پيداش شدن خيلي ميليون جنيفر لوپز که استعداد انها سالها زير مانتوي گشاد هدر ميرفت

- افزايش فروش انواع گريس و متعلقات به علت نياز دختران براي پوشيدن و دراوردن مانتوهاي چسبان

- پيدا شدن دو نقطه برجستگي جديد اضافه بر برجستگيهاي قبلي دختران ايراني نظير دانشگاه و اشپزي

- تکامل چشم مردان ايراني و قابليت چرخش در ??? درجه براي ديد زدن حداکثر

هفت سین اینترنتی

بازيگران:
يك عدد پسر
يك عدد دختر
عده اي براي خالي نبودن عريضه (سياهي لشگر)

سمنو (پرده اول)
يك عدد پسر پاي اينترنت نشسته چت ميكند و بي خيال با همه حرف مي زند. (همه در اينجا همان سياهي لشگر هاي اين نمايش هستند) ناگهان دختري وارد چت روم ميشود و پسر كمي دلش يك جوري مي شود.با دختر حرف ميزند.ازasl و اسم و محل زندگي شروع ميكند...
-asl plz?
-من رويا از تهران و سنم هم نميگم...مگه نميدوني نبايد از يك خانم سنش را پرسيد...!
و كم كم اين دختر با بقيه برايش متفاوت ميشود و قضيه كمي احساسي مي شود.(از اين به بعد آهنگ تايتانيك پس زمينه نمايش است.)
-چه غذايي را دوست داري؟
- بيف استر..
-وا..مگه همچين غذايي هم هست!
-همون بيف استراناگف است!!ولي مي دوني ما بس كه خورديم با اسم كوچيك صدايش ميكنيم!!
از شكلكهاي مسنجري كه برايش مي فرستد حالي به حالي مي شود و بافنت هاي دختر احساسش فرق مي كند!! كار به جاهاي باريكتر ميكشد و تلفن رد و بدل ميكنند. پاي تلفن با شنيدن صداي هم حسابي دلباخته هم ميشوند .
صدايي شبيه صداي بوق تريلي مي گويد : چقدر صداي تو قشنگه!!
و صدايي شبيه صداي مرغ ميگويد : صداي تو كه بهتره!!
و دهان جفتشان مثل سمنو شيرين ميشود!!

سيب (پرده دوم)
قرار ملاقات مي گذارند. هم ديگر را مي بينند.هفته اي يك بار گردشي در جاهاي خوش آب و هوا ي تهران و پاركهايي مثل پارك جمشيديه ميروند.
پسر هنوز خودش را براي دختر ميگيرد و دختر اداي آدمهاي كاملا عاشق را در مي آورد.'': تو چه خوب باشي و چه بد من همين جوري دوستت دارم.''
يكي از نظراتي كه پسر مي دهد اين است كه :'' من اگر جاي شهردار بودم حتما اين پارك را تنها براي دختر ها و پسرها مي ساختم و اصلا اجازه نمي دادم كسي تنها وارد شود!!.''و دختر هم حرفهاي پسر را تاييد مي كند!!
پسر تمام سعي اش را ميكند كه مثل آرنولد يا تام كروز خودش را نشان بدهد .مثلا در يك صحنه كاملا ساختگي جلوي ماشين ميپرد كه مثلا دختر خانم خدايي نكرده زير ماشين نرود!! و دختر هم مثل جنيفر لوپز رفتار ميكند!!و گاهي خودش را با سوفيا لورن عوضي ميگيرد!!
و بعد از اين قضايا به اين نتيجه مي رسند كه نمي توانند اين همه دوري را تحمل كنند و بايد با هم ازدواج كنند (البته بعد از چند دٿعه بيرون رفتن نميدانم....) و قضيه به خواستگاري و مراسم سنتي مي كشد.
و خلاصه دختر و پسر به عقد هم در مي آيندو همه چيز به خوبي و خوشي.....''
_ هاي نويسنده پنج پرده ديگر مانده..
_ ا...فكر كردم فيلم هندي است...ببخشيد....پس ادامه ميدهيم.

سماق (پرده سوم)
كم كم كمي كارشان حالت رسمي پيدا مي كند. مدام با هم بيرون مي روند و از تمام پاركهاي تهران و حومه !!خاطره مي سازند. اسم اين مرحله را گذاشتيم سماق چون مثل سماق روي كباب خوشمزه است..!!
حرفهاي عشقي وش و رفتارهاي رمانتيكانه از مراحل لاينفك اين مرحله است.
و مدام سعي مي كنند به هم ثابت كنند كه ''تو هموني هستي كه من مي خواستم.''

سكه (پرده چهارم)
پسر كمي به فكر فرو ميرود .او بايد شغلي دست و پا كند و شايد هم براي همسرش (همان دختر ) هم كاري بجويد چون '' زندگي كه شوخي بردار نيست ننه جون!!''''
از اين به بعد نامش سكه است.چون پسر بدو كار بدو....كجا به هم برسند خدا عالم است...
دختر كمي از وضعيت نا به سامان اقتصادي ناراضي است و زبان به غر غر ميگشايد و پسر هم كلافه ميشود.

سير (پرده پنجم)
اين پرده كمي وسايل احتياج دارد...ترجيحا لوازمي كه راحت خرد شوند!! سر همان مسائل مادي يا ديگر مسائل مهم از جمله طرز راه رفتن و مدل مو و .....دعوا آغاز ميشود..
-تو از اول منو نمي فهميدي ....
-ا...نه بابا ...تو خيلي مي فهمي!!
-يعني ميگي من نفهمم!!؟
-آره ميگم...مي خوام بدون چه كار مي تووني بكني...
و از اينجا همان وسايل مذكور وارد گود ميشوند و بر سر هم خرد ميكنند...
البته لازم به ذكر است كه دعوا مثل سير ترشي است كمش مزه زندگي است زيادش باعث اذيت مي شود و دل را مي زند....

سركه (پرده ششم)
حالت قهر بعد از دعوا هم كمش خوب است و زيادش دل را ميزند و گلو را ميسوزاند...
_.......(پسر سرش را تا جايي كه بتواند روي روزنامه خم ميكند.)
-......(دختر هم به طرز خيلي تابلويي تلويزيون گوش ميدهد و محل نميگذارد.)
ان شاالله هيچ كس زياد از سركه نخورد...آمين...بگو آمين..ا..ا....بگو آمين...حالا شد...خدا از دهنت بشنود.

سبزه (پرده هفتم)
كنار سفره هفت سين نشسته اند.پارسال اين موقع هيچ كدام همديگر را نمي شناختند ولي امسال كاملا همديگر را ميشناسند چه شناختني!!كم كم براي هم جا مي افتند و به هم عادت مي كنند...عادتي عاشقانه... (در ضمن بالاخره با هم آشتي ميكنند.) از اين جا به بعد تمام زندگي شان سبزه است....مثل سبزه رشد مي كنند و بارور مي شوند و مي شكفند..

سیندرلا نسخه جدید

یکی بود ، دو تا نبود ، زیر گنبد کبود که شایدم کبود نبود و آبی بود ، یه دختر خوشگل بی پدر مادر زندگی می کرد. اسم این دختر خوشگله سیندرلا بود که بلا نسبت دخترای امروزی، روم به دیوار روم به دیوار ، گلاب به روتون خیلی خوشگل بود . سیندرلا با نامادریش که اسمش صغرا خانم بود و 2 تا خواهر ناتنیاش که اسمشون زری و پری بود زندگی می کرد

. بیچاره سیندرلا از صبح که از خواب پا می شد باید کار می کرد تا آخر شب . آخه صغرا خانم خیلی ظالم بود . همش می گفت سیندرلا پارکت ها رو طی کشیدی؟ سیندرلا لوور دراپه ها رو گرد گیری کردی؟ سیندرلا میلک شیک توت فرنگیه منو آماده کردی ؟ سیندرلا هم تو دلش می گفت : ای بترکی ، ذلیل مرده ی گامبو ، کار بخوره به اون شکمت که 2 متر تو آفسایده ، و بلند می گفت : بعله مامی صغی ( همون صغرا خانم خودمون ) .



خلاصه الهی بمیرم برای ای دختر خوشگله که بدبختیهاش یکی دو تا نبود . .... القصه ، یه روز پسر پادشاه که خاک بر سرش شده بود و خوشی زیر دلش زده بود ، خر شد و تصمیم گرفت که ازدواج کنه . رفت پیش مامانش و گفت مامان جونم ..... مامانش : بعله پسر دلبندم .... شاهزاده : من زن می خوام ..... مامانش : تو غلط می کنی پسره ی گوش دراز ، نونت کمه ، آبت کمه ؟ دیگه زن گرفتنت چیه؟......... شاهزاده : مامان تو رو خدا ، دارم پیر پسر می شم ، دارم مثل غنچه ی گل پرپر می شم .....مامانش در حالی که اشکش سرازیر شده بود گفت : باشه قند عسلم ، شیر و شکرم ، پسر گلم ، می خوای با کی



مزدوج شی؟ ....... شاهزاده : هنوز نمی دونم ولی می دونم که از بی زنی دارم می میرم ......



مامانش : من از فردا سراغ می گیرم تا یه دختر نجیب و آفتاب مهتاب ندیده و خوشگل مثل خودم برات پیدا کنم . خلاصه شاهزاده دیگه خواب و خوراک نداشت . همش منتظر بود تا مامانش یه دختر با کمالات و تحصیل کرده و امروزی براش گیر بیاره. یه روز مامانش گفت : کوچولوی عزیز مامان ، من تمام دخترای شهر رو دعوت کردم خونمون، از هر کدوم که خوشت اومد بگو تا با پس گردنی برات بگیرمش ، شاهزاده گفت : چرا با پس گردنی؟ مامانش گفت : الاغ ، چرا نمی فهمی ، برای اینکه مهریه بهش ندی، پس آخه تو کی می خوای آدم بشی ؟



روز مهمونی فرا رسید ، سیندرلا و زری و پری هم دعوت شده بودند . زری و پری هزار ماشاالله ، هزار الله اکبر ، بزنم به تخته ، شده بودند



مثل 2 تا بچه میمون ، اما سیندرلا ، وای چی بگم براتون شده بود یه تیکه ماه ، اصلا" ماه کیلویی چنده ، شده بود ونوس شایدم ...( مگه من فضولم ، اصلا" به ما چه شبیه چی شده بود ) . صغرا خانم حسود چشم در اومده سیندرلا رو با خودش نبرد ، سیندرلا کنار شومینه نشست و قهوه ی تلخ نوشید و آه کشید و اشک ریخت . یهو دید یه فرشته ی تپل مپل با 2 تا بال لنگه به لنگه ، با یه دماغ سلطنتی و چشمای لوچ جلوی روش ظاهر شد ....سیندرلا گفت : سلام....... فرشته : گیریم علیک . حالا آبغوره می گیری واسه من ؟ ...... سیندرلا : نه واسه خودم می گیرم .......فرشته : بیجا می کنی ، پاشو ببینم ، من اومدم که آرزوهات رو بر آورده کنم ، زود باش آرزو کن ......



سیندرلا : آرزو می کنم که به مهمونیه شاهزاده برم ...... فرشته : خوب برو ، به درک ، کی جلوی راهتو گرفته دختره ی پررو ؟ راه بازه جاده درازه........ سیندرلا : چشم میرم ، خداحافظ ...... فرشته :



خداحافظ .... سیندرلا پا شد ، می خواست راه بیفته . زنگ زد به آژانس ، ولی آژانس ماشین نداشت . زنگ زد به تاکسی تلفنی ولی اونجا هم ماشین نبود . زنگ زد پیک موتوری گفت : آقا موتور دارید؟ یارو گفت : نه نداریم. سیندرلا نا امید گوشی رو گذاشت و به فرشته گفت ؟ هی میگی برو برو ، آخه من چه جوری برم؟ فرشته گفت : ای به خشکی شانس ، یه امشب می خواستم استراحت کنم که نشد ، پاشوبیا ببینم چه مرگته !!!! بلاخره یه خاکی تو سرمون می ریزیم . با هم رفتند تو انباری ، اونجا یدونه کدو حلوایی بود ، فرشته گفت بیا سوار این شو برو ، سیندرلا گفت : این بی کلاسه ، من آبروم می ره اگه سوار این بشم . فرشته گفت : خوب پس بیا سوار من شو !!! سیندرلا گفت : یه آناناس اونجاست فرشته جون ، به دردت می خوره؟ .... فرشته : بعله می خوره .....سیندرلا : پس مبارکه انشاالله . خلاصه فرشته چوب جادوگریش و رو هوا چرخوند و کوبید فرق سر آناناس و گفت : یالا یالا تبدیل شو به پرشیا. بیچاره آناناس که ضربه مغزی



شده بود از ترسش تبدیل شد به یه پرشیای نقره ای. فرشته به سیندرلا گفت : رانندگی بلدی؟ گواهینامه داری؟....... سیندرلا : نه ندارم ........ فرشته : بمیری تو ، چرا نداری؟..... سیندرلا : شهرک آزمایش شلوغ بود نرفتم امتحان بدم...... فرشته : ای خاک بر اون سرت ، حالا مجبورم برات راننده استخدام کنم. فرشته با عصاش زد تو کله ی یه سوسک بدبخت که رو دیوار نشسته بودو داشت با افسوس به پرشیا نگاه می کرد . سوسکه تبدیل شد به یه پسر بدقیافه ، مثل پسرای امروزی . سیندرلا گفت : من با این ته دیگ سوخته جایی نمیرم.....فرشته : چرا نمیری؟........



سیندرلا : آبروم می ره....... فرشته : همینه که هست ، نمی تونم که رت باتلر رو برات بیارم ....... سیندرلا : پس حداقل به این گاگول بگو یه ژل به موهاش بزنه . خلاصه گاگول ژل زد به موهاش و با هر بدبختی بود حرکت کردند سمت خونه ی پادشاه. وقتی رسیدند اونجا دیدیند وای چه خبره !!!!!



شکیرا اومده بود اونجا داشت آواز می خوند ، جنیفر لوپز داشت مخ پدر پادشاه رو تیلیت می کرد .



زری و پری هم جوگیر شده بودند و داشتند تکنو می زدند . صغرا خانم هم داشت رو مخ اصغر آقا بقال راه می رفت (آخه بی چاره صغرا خانم از بی شوهری کپک زده بود ) خلاصه تو این هاگیر واگیر شاهزاده چشمش به سیندرلا افتاد و یه دل نه صد دل عاشقش شد . سیندرلا هم که دید تنور داغه چسبوند و با عشوه به شاهزاده نگاه کرد و با ناز و ادا اطوار گفت : شاهزاده ی ملوسم منو می گیری ؟....... شاهزاده : اول بگو شماره پات چنده ؟........ سیندرلا : 37 ....... شاهزاده در حالی



که چشماش از خوشحالی برق می زد گفت : آره می گیرمت ، من همیشه آرزو داشتم شماره ی پای زنم 37 باشه. خلاصه عزیزان من شاهزاده سیندرلا رو در آغوش کشید و به مهمونا گفت : ای ملت همیشه آن لاین ، من و سیندرلا می خواهیم با هم ازدواج کنیم ، به هیچ خری هم ربط نداره .



همه گفتند مبارکه و بعد هم یک صدا خوندند : گل به سر عروس یالا ... داماد و ببوس یالا ...

سیندرلا هم در کمال وقاحت شاهزاده رو بوسید و قند تو دلش آب شد ( بعد هم مرض قند گرفت و سالها بعد سکته کرد و مرد) سپس با هم ازدواج کردند و سالهای سال به کوریه چشم زری و پری و صغرا خانم ، به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند و شونصد تا بچه به دنیا آوردند.

خاطرات مردي که زنش به مسافرت رفته بود

يکشنبه: بايد تغييرات مختصري در برنامه ام بدهم. به پسرم متذکر شدم که هرروز جشن نميگيرم و لازم هم نيست که آنقدر ظرف کثيف کنيم چون کسي که بايد ظرفها را بشويد منم نه او! صبح منوجه شدم که آب پرتقال طبيعي چقدر زحمت دارد چون هربار بايد آبميوه گيري را شست بهتر اين است که هر دو روز يکبار آب پرتقال بگيريم که ظرف کمنري بشويم.

دوشنبه: انگار کارهاي خانه بيشتر از آنچه که پيش بيني کرده بودم وقت ميگيرد. راه ديگري بايد پيدا کنم. ازاين پس فقط غذاهاي آماده مصرف ميکنم. اينطوري وقت زيادي در آشپزخانه صرف نميکنم. نبايد که وقت آماده کردن و طبخ غذا بيش از زماني باشد که صرف خوردن آن ميکنيم. اما هنوز يک مشکل باقيست: اتاق خواب. مرتب کردن رختخواب خيلي پيچيده است. نميدانم اصلا چرا بايد هرروز تختخواب را مرتب کرد؟ درحالي که شب باز هم توي آن ميخوابيم!!

سه شنبه: ديگر آب پرتقال نميگيرم. ميوه به اين کوچکي و قشنگي چقدر همه جا را کثيف و نامرتب ميکند! زنده باد آب پرتقالهاي آماده و حاضري!! اصلا زنده باد همه غذاهاي حاضري!

کشف اول: امروز بالاخره فهميدم چه جوري از توي تخت بيرون بيايم بدون اينکه لحاف را به هم يزنم. اينطوري فقط صاف و مرتبش ميکنم. البته با کمي تمرين خيلي زود ياد گرفتم. ديگر در تخت غلت هم نميزنم.. پشتم کمي درد گرفته که با يک دوش آب گرم بهتر خواهد شد. ازاين پس هر روز صورتم را نمي تراشم و وقت گرانبهايم را هدر نميدهم.

کشف دوم: ظرف شستن دارد ديوانه ام ميکند.عجب کار بيخودي است! هربار بشقابهاي تميز را کثيف کنيم و بعد آن را بشوييم.

کشف سوم: فقط هفته اي يکبار جارو ميزنم. براي صبحانه و شام هم سوسيس و کالباس مي خوريم.

چهارشنبه: ديگر آب ميوه نمي خوريم. بسته هاي آب ميوه خيلي سنگينند و حملشان خيلي مشکل است.

کشف ديگر: خوردن سوسيس براي صبحانه عاليست. براي ظهر بد نيست اما براي شام ديگر از حلقم بيرون ميزند. اگر مردي بيش از دو روز سوسيس بخورد احتمالا دچار تهوع خواهد شد!!

پنجشنبه: اصلا چرا بايد موقع خوابيدن لباسم را بکنم در حالي که فردا صبح باز بايد آن را بپوشم؟!!! ترجيح ميدهم به جاي زماني که صرف اين کار ميکنم کمي استراحت کنم. از پتو هم ديگر استفاده نميکنم تا تختم مرتب بماند.
پسرم همه جا را کثيف کرده . کلي دعوايش کردم. آخر مگر من مستخدم هستم که هي بايد جمع کنم و جارو بزنم؟ عجيب است ! اين همان حرفهايي است که زنم گاهي ميزند!
امروز ديگر بايد ريشم را بتراشم .. اما اصلا دلم نميخواهد . ديگر دارم عصباني ميشوم. براي صبحانه بايد ميز چيد، چايي درست کرد، نان را خرد کرد. انجام همه اين کارها ديوانه ام ميکند.
براي راحتي کار ديگر شير را با شيشه ، کره و پنير را هم توي لفافش ميخوريم و همه اين کارها را هم کنار ظرفشويي انجام ميدهيم. اينطوري ديگر جمع و جور کردن و ميز چيدن هم نميخواهد!
امروز لثه هايم کمي درد گرفته شايد براي اينکه ميوه هم نميخورم. چون ماشين ندارم و برايم خيلي مشکل است که ميوه بخرم و به خانه بياورم. اميدوارم که عفونت نکرده باشند. عصري زنم زنگ زد که آيا رختها رو شيشه ها را شسته ام؟ خنده عصبي سر دادم انگار که من وقت اين کارها را داشتم!
توي حمام هم افتضاحي شده، لوله گرفته اما مهم نيست من که ديکر دوش نميگيرم!

يک کشف جديد ديگر: من و پسرم با هم غذا ميخوريم. آن هم سر يخچال! البته بايد تند تند بخوريم چون در يخچال را که نميشود مدت زيادي باز گذاشت.

جمعه: من و پسرم در تختمان مانده ايم تا تلويزيون نگاه کنيم. ديدن اينهمه تبليغات مواد غذايي دهانمان را آب انداخته. با خستگي کمي غر و غر ميکنيم. وقتش است که خودم را بشويم و ريشم را بتراشم و موهايم را شانه کنم و غذاي بچه را آماده کنم و ظرفها را بشويم و جابه جا کنم، خريد کنم و بقيه کارها.... ولي واقعا قدرتش را ندارم. سرم گيج ميرود و تار ميبينم. حتي پسرم هم نايي ندارد. به تبعيت از غريزه مان به رستوران رفتيم و يک ساعتي را غذاهايي عالي و خوشمزه در ظروفي متعدد خورديم. قبل از اينکه به هتل برويم و شب را در يک اتاق تميز و مرتب بخوابيم، از خودم مي پرسم آيا هرگز زنم به اين راه حل فکر کرده بود؟

اس ام اس......عشق

عشق یعنی هر اس ام اس كه بهت می رسه امیدواری از اون باشه
عشق یعنی برای هركسی كه می خوای اس ام اس بزنی اشتباهی واسه اون می فرستی
عشق یعنی دنبال یه موضوع می گردی كه واسه اون اس م اس بزنی
عشق یعنی دایم موبایلتو چك می كنی كه نكنه از اون SMS رسیده باشه
عشق یعنی همش فكر می كنی موبایلت داره تو جیبت می لرزه ولی وقتی نگاه می كنی می بینی خبری نیست
عشق یعنی شبهای كه اس ام اس ها نمی رسن واقعا اعصابت خورده
عشق یعنی یك اس ام اس رو هم به خط همراه اولش می فرستی هم به ایرانسلش هم به تالیا و...
عشق یعنی هر وقت یه اس ام اس دیر می رسه چند بار دیگه سند می كنی شاید اونا زودتر برسن
عشق یعنی پشت سر هم تك می زنی تا اس ام اسها برسن
عشق یعنی گاهی وقتها هیچ حرفی واسه گفتن نداری اس ام اس خالی می فرستی كه بفهمه به یادشی
عشق یعنی هر جایی كه یه جمله عاشقانه یا زیبا دیدی سریع واسه اون اس ام اس می كنی
عشق یعنی قبض موبایلت فقط مخابراتو خوشحال می كنه
عشق یعنی دوهزار اس ام اس در ماه
عشق یعنی بیماری ای كه می گن دچارش شدی
عشق یعنی اعتیادی كه همه می گن به اس ام اس داری
عشق یعنی آخر شعر ها ی این واون اسم خودت رو می نویسی تا به اون بگی كه چه قدر عاشقشی
عشق یعنی .............................

نمره 20

در گذشته نمره 20 مثل جواهر ارزش داشت. و راحت و آسان به دانش آموزان داده نمی شد. کسانی که این نمره را دریافت می کردند حقیقتا بیش از این نمره معلومات داشتند و به راستی شایسته این افتخار عظیم بودند. همه شاگردان قدیمی می دانند که انشای کمتر از 10 خط را هیچ معلمی نمره قبولی نمی داد و محصلینی بودند که از این درس تجدید و یا رد می شدند.
یک بار در یکی از دبیرستان های تهران هنگام برگذاری امتحانات سال آخر ششم دبیرستان به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که "شجاعت یعنی چه؟" محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود : "شجاعت یعنی این" و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته یود !
اما برگه ی آن جوان دست به دست دبیران گشته بود و همه به اتفاق و بدون استثنا به ورقه سفید او نمره 20 دادند. چه خوب گفته اند که : "کم گوی و گزیده گوی چون در"

اگه...

- اگه يه بار همه 20 واحد رو توي يه ترم افتادين: بي خيالش
- اگه شما رو با نمره 11.99مشروط كردن: خوب... شده ديگه
- اگه استاد مي‌خواد به جاي آقا بهتون بگه خانوم: بگه
- اگه يه دفعه‌هارد ۱۲0 گيگابايت شما هاپولي‌هاپو شد: پيش مياد ديگه
- اگه پرسپوليس قراره از پيكان ببازه: ببازه
- اگه سر مراسم خواستگاري، همونجا، عروس خانوم گفت نه: ايشاالله خوشبخت بشه
- اگه آمريكا يه موشك اتمي تنظيم كرده درست روي خونه شما: مسئله‌اي نيست
- اگه صبح اول مهر بجاي ساعت 6، ساعت 7 رفتين سر كار: دقيقا رفتين سر كار
- اگه كفشي كه امروز واكس زدين رو، همه لگد مي‌كنن: تعجبي نداره
- اگه درست شب امتحان بعد از مدتها به عروسي دعوت شدين: مباركه، عروسي رو كه نمي‌شه نرفت
- اگه کار شما به جايي رسيده كه خودتون به خودتون ايميل مي‌زنين: اينجوري هم يه صفايي داره
- اگه توي انتخاب واحد به شما 13واحد بيشتر نرسيده: حتما حكمتي توي اون بوده
- اگه بعد از 3ساعت چت كردن يادتون اومد كه با اينترنت ساعت 500 تومن وصل شده بودين: مهم نيست
- اگه شمعهاي كيك تولد شما رو بقيه فوت كردن: لبخند بزنين
- اگه ماشينتون جلوي يه مدرسه دخترونه پنچر شد و شما پنچر‌گيري بلد نبودين: خودتون رو نبازين
- اگه در حال فرستادن قلب و بوسه با مسنجر متوجه شدين يكي پشت سرتون وايساده: عيبي نداره بابا
- اگه بغل دستي شما سر كلاس كه اتفاقا" كنار شما رديف اول نشسته انگشتش رو تا مچ توي دماغش فرو كرد، شش دور بپيچوند، بعد با يه حالت دوراني بيرون آورد، و بعد خيلي آروم زير ميز كلاس دستش رو پاك كرد... نه! اين يكي رو شرمنده. آدميزاد هم يه تحملي داره !

انواع بله گفتن عروس خانم ها

عروس عادي: با اجازه بزرگترها بله (اين اصولا مثل بچه آدم بله رو ميگه و قال قضيه رو ميکنه.)

عروس لوس: بع..........له!

عروس زيادي مؤدب: با اجازه پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم، دايي جون، عمه جون،...، زن عمو کوچيکه، نوه خاله عمه شکوه، اشکان کوچولو، ... ، مرحوم زن آقاجان بزرگه ، قدسي خانوم جون ، ... ، ... (اين عروس خانوم آخر هم يادش ميره بگه بله واسه همين دوباره از اول شروع ميکنه به اجازه گرفتن ... !)

عروس خارج رفته: با پرميشن گريت ترهاي فميلي ... اُ يس

عروس خجالتي: اوهوم

عروس پاچه ورماليده: به کوري چشم پدر شوهر و مادر شوهر و همه فک و فاميل اين بزغاله (اشاره به داماد) آره.... ( وضعيت داماد کاملا قابل پيش بيني است)

عروس هنرمند: با اجازه تمامي اساتيدم، استاد رخشان بني اعتماد، استاد مسعود کيميايي، ...، اساتيد برجسته تاتر، استاد رفيعي، ... ، مرحوم نعمت ا.. گرجي ، شير علي قصاب هنرمند، روح پر فتوه مرحومه مغفوره مرلين مونرو، مرحوم مارلين ديتريش، مرحوم مغفور گري گوري پک و ... آري مي پذيرم که به پاي اين اتللوي خبيث بسوزم چو پروانه بر سر آتش ...

عروس داش مشتي: با اجزه بروبکس مُجلي نيست من که پايه ام ...

عروس زيادي مؤمن و معتقد: بسم ا.. الرحمن الرحيم و به نستعين انه خير ناصر و معين ... اعوذ با... من شيطان رجيم يس و القرآن الحکيم .... الي آخر .... ( و در آخر ) نعم

عروس فمنيست: يعني چي؟! چه معني داره همش ما بگيم بله ... چقدر زن بايد تو سري خور باشه چرا همش از ما سؤال مي پرسن ! ... يه بار هم از اين مجسمه بلاهت (اشاره به داماد) بپرسين ... (اصولا اين قوم فمنيست جنبه ندارن که بهشون احترام بذارن و يه چيزي ازشون بپرسن ... فقط بايد زد تو سرشون و بهشون گفت همينه که هست مي خواي بخواه نمي خواي هم به درک)

توي يک کلاس خلوت

توي يک کلاس خلوت --------------------- دو تا دانشجو اسيرن
دو تا بد شانس، دو تا تنها ---------------- يکيشون تو يکيشون من
قلب استاد مثل سنگه -------------------- سنگ سرد و سخت خارا
زده قفل بي صدايي ----------------------- به لباي خستۀ ما
چشم استاد شده خيره ------------------ مراقب آخرِ گيره
ناز از ترس نگاشون ----------------------- کم کَمَک داره مي‌ميره
نمي‌تونيم که بجنبيم--------------------- پيش اين استاد کافر
10 گرفتن من و تو ------------------------- قصه هست قصّۀ آخر
هميشه فاصله بوده ----------------------- بين برگاي من و تو
با همين تلخي گذشته ------------------- امتحاناي من و تو
راه دوري بين ما نيس --------------------- اما باز اينم زياده
تنها اميد من و تو ------------------------- اين مراقب جواده
کاش مي‌شد برگه عوض کرد ------------- کاش مي‌شد تقلّبي کرد
کاش مي‌شد از جايي ديد زد ------------- روي برگ خود کپي کرد
ما بايد با هم بشينيم --------------------- اگه مي‌خوايم که نيفتيم
واسه ما جدايي مرگه --------------------- تا جدا بشيم مي‌افتيم
کاشکي جاهامون عوض بشه ------------ من و تو با هم بشينيم
توي يک فرصت ويژه ----------------------- برگاي همو ببينيم
شايد اون‌جا واسۀ ما ---------------------- ديگه گير بازار نباشه
خيلي خوبه اگه با ما ---------------------- جاسوس و رادار نباشه
اين‌جاي شعر که رسيدم ------------------ از نوشتن دست کشيدم
سرمو بالا اُوردم --------------------------- يهو مراقبو ديدم
بجاي حلِ مسائل ------------------------- اين اراجيفو نوشتي
راستي خوي شد که به سرعت ---------- از توي خواب پريدم
چونکه از ترس مراقب --------------------- خودمو قهوه‌اي ديدم
کاش مي‌شد حتي توي خواب ----------- من و تو يک 10 بگيريم
اون وقت از خوشحالي محض ------------- تو آغوش هم بميريم

خنگ !!!

اولين بار که ناسا فضانوردان خود رابه فضا فرستاد متوجه شد خودکارها درجايي که جاذبه صفر نمي نويسند...
براي مبارزه با اين مشکل دانشمندان ناسا يک دهه وقت صرف کردنند وبعد از خرج شدن 12ميليارد دلار توانستند خودکاري بسازند که در جاذبه صفر در زير آب و بر تمام تمام سطوح بجز شيشه مينوشت و جوهرش در منهاي 300 درجه سانتي گرادهم يخ نميزد !
اما روسها در اين ميان راه حل بهتري پيدا کردند :
! از همان ابتدا با مداد مي نوشتند !

اين مهم نيست که مرگ کي و کجا به سراغتان مي آيد
مهم اين است که شما در آن زمان آنجا نباشيد !

فرهنگ لغت خاله،عمه،دایی،عمو

۱- خاله

معنای لغوی : خواهر مادر

معنای استعاره ای : هر زنی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد .

نقش سمبلیک : یک خانم مهربان و دوست داشتنی که خیلی شبیه مادر است و همیشه برای شما آبنبات و لباس می خرد .

غذای مورد علاقه : آش کشک.
ضرب المثل : خاله را میخواهند برای درز ودوز و گرنه چه خاله چه یوز. خاله ام زائیده، خاله زام هو کشیده. وقت خوردن خاله خواهرزاده رو نمی شناسه. اگه خاله ام ریش داشت، آقا داییم بود .

زیر شاخه ها : شوهر خاله: یک مرد مهربان که پیژامه می پوشد و به ادبیات و شکار علاقه مند است. دختر خاله/پسر خاله: همبازی دوران کودکی که یا در بزرگسالی عاشقش می شوید اما با یکی دیگه ازدواج می کنید یا باهاش ازدواج می کنید اما عاشق یکی دیگه هستید .

مشاغل کاذب : خاله زنک بازی، خاله خانباجی .

چهره های معروف : خاله خرسه، خاله سوسکه.

داشتن یک خاله ی مجرد در کودکی از جمله نعمات خداوندی است .


۲- عمه

معنای لغوی : خواهر پدر

معنای استعاره ای : هر زنی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر زنی که مادر چشم دیدنش را نداشته باشد .

نقش سمبلیک : به عهده گرفتن مسئولیت در موارد ذیل : ۱ – جواب همه ی حرف های بدی که میزنید . مثال : عمته … ۲ – جواب همه ی محبت هایی که می کنید. مثال: به درد عمه ات می خوره … ۳- توجیه کلیه ی بیقوارگی ها/رفتارهای نامتناسب شما (تنها برای دخترخانم ها). مثال: به عمه ات رفتی . ۴ – خیلی چیزهای بدِ دیگه. از ذکر مثال معذوریم …

غذای مورد علاقه : شله زرد، سمنو .

ضرب المثل : ندارد (تخفیف به دلیل تعدد در نقش های سمبلیک ).

زیر شاخه ها : شوهر عمه: یک مرد پولدار که سیبیل قیطانی دارد . پسرعمه/دخترعمه: همبازی دوران کودکی که در بزرگسالی حالتان را به هم می زنند .

چهره های معروف : عمه لیلا .

ترجیع بند : دختر که رسید به بیست، باید به حالش گریست. (شما رو نمی دونم ولی من اینو از عمه ام می شنوم نه از خاله ام !)

داشتن یک عمه که در توصیفات فوق صدق نکند جزو خوش شانسی های زندگی است .



۳ – دایی

معنای لغوی : برادر مادر

معنای استعاره ای : هر مردی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر مردی که پتانسیل کتک خوردن توسط پدر را داشته باشد .

نقش سمبلیک : یکی از معدود مردانی که هر چند به سیاست علاقه مند است اما حس گرمی به شما می دهد، همیشه حرفهایتان را می فهمد و می شود پیشش گریه کرد .

غذای مورد علاقه: فسنجون .

ضرب المثل : عروس را که مادرش تعریف کنه، برای آقا داییش خوبه. اگه خاله ام ریش داشت آقا داییم بود .

زیر شاخه ها : زن دایی: یک زن چاق و شاد که خیلی کدبانو است و جلوی مادر قپی می آید . پسردایی/دختردایی: همبازی دوران کودکی که در بزرگسالی مثل یک همرزم ساپورتتان می کنند .

چهره های معروف : علی دایی، دایی جان ناپلئون .

ترجیع بند : همه چیز زیر سر این انگلیساست .

سعی کنید حتما حداقل یک دایی داشته باشید .



۴ – عمو

معنای لغوی : برادر پدر

معنای استعاره ای : هر مردی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد .

نقش سمبلیک : یکی از مردانی که شما همیشه باید بهش بوس بدهید و بعد بروید کارتون ببینید تا او با پدر حرفهای جدی بزند. یکی از مردانی که مادر به مناسبت آمدنش قرمه سبزی می پزد و همیشه وقتی می رود پدر ساکت شده، به فکر فرو می رود .

غذای مورد علاقه : قرمه سبزی، آبگوشت .

ضرب المثل : عقد دختر عمو پسر عمو را در آسمان بستند .

زیر شاخه ها : زن عمو : یک زن خوشگل که زیاد به شما توجه نمی کند و خودش را برای مادر می گیرد، دخترعمو/پسرعمو: همبازی دوران کودکی که اگر تا هجده-بیست سالگی دوام آورده باهاش ازدواج نکنید خطر را از سر گذرانده اید .

مشاغل کاذب : بازی در قصه های ایرانی .

چهره های معروف : عمو زنجیرباف، عمو یادگار، عمو پورنگ .

داشتن یک عمو ی پولدار خیلی خوب است .

سؤال های بی جواب

چرا میگن طرف مثل بچه خوابش برده در حالیکه بچه ها هر دو ساعت یک بار از خواب بیدار می شن و گریه می کنن؟

چرا وقتی باطری کنترل تلویزیون تموم می شه دکمه های اونو محکمتر فشار میدیم؟

چرا برای انجام مجازات اعدام با تزریق آمپول سمی، از سرنگ استریل استفاده می کنن؟

چرا تارزان ریش و سیبیل نداره؟

آیا میشه زیر آب گریه کرد؟

چطور ممکنه که انسان اول به فضا سفر کرد و بعدا به فکرش رسید که زیر چمدون چرخ بذاره؟

چرا مردم وقتی می خوان بپرسن ساعت چنده به مچ دستشون اشاره می کنن ولی وقتی می خوان بپرسن دستشویی کجاست به پشتشون اشاره نمی کنن؟

چرا گوفی روی دو پا راه میره ولی پلوتو روی چهار دست و پا، مگه هردوشون سگ نیستن؟

اگر روغن ذرت از ذرت تهیه میشه و روغن سبزیجات از سبزیجات، پس روغن بچه از چی تهیه می شه؟

تا حالا توجه کردید که اگر در صورت سگ ها فوت کنید دیوونه می شن ولی اگر با ماشین بیرون برن دوست دارن سرشونو از پنجره بیارن بیرون؟

خصوصیات دختر و پسرهای ایرانی

دخترها نمی‌توانند
۱- با داشتن دماغی تیر کمونی یا عقابی متالیک به جراح مراجه نکنند!
۲- با دیدن یکی خوش تیپ‌تر از خودشون، میگرن نگیرن و از زور ناراحتی غش نکنند!
۳- با داشتن قدی کوتاه کفش پاشنه ۶۰ سانتی نپوشند و احساس قد بلندی نکنند!
۴- روزی ۲۴ ساعت با تلفن حرف نزنند!
۵- روزی ۳۰-۴۰ هزار تومان آت و اشغال نخرند!
۶- از مهمونی و عروسی و برای هم خالی نبندند و با خالی‌بندی لایه اوزون رو سوراخ نکنند!
۷- با یه دماغ عمل کرده احساس خوشگلی نکنند و فکر نکنند که مادر زادی همینجوری بودن!
۸- مطالب چرت و پرت این قسمت رو بخونند و از عصبانیت سکته نکنند!

پسرها نمی‌توانند
۱- با داشتن هیکلی ضایع تیشرت تنگ نپوشند و فیگور نگیرند!
۲- از کلاس پنجم دبستان صورتشون رو سه تیغه نکنند و after shave نزنند!
۳- پس از یافتن اولین مو در پشت لب احساس مردانگی نکنند و به فکر ازدواج نیفتند!
۴- در میهمانیها و محافل خانوادگی احساس بامزگی نکنند و چرت و پرت نگویند!
۵- ادعای با مرامی و با معرفتی و با وفایی و غیره نکنند!
۶- کت و شلوار صورتی با بلوز زرد نپوشند و کراوات قهوه‌ای نزنند!
۷- احساس با غیرتی نکنند و راه به راه به آبجی کوچیکه گیر ندهند!
۸- از ۹ سالگی پشت ماشین باباشون نشینند و پدر ماشین رو در نیارند!
۹- چرت و پرت نگند و از خودشون تعریف نکنند!

فرشته و خانم میان سال

خانم میان سالی سکته قلبی کرد و سریعاً به بیمارستان منتقل شد. وقتی زیر تیغ جراح بود عملاً مرگ را تجربه کرد. زمانیکه بی هوش بود فرشته ای را دید. از فرشته پرسید: آیا زمان مردنم فرا رسیده است؟ فرشته پاسخ داد: نه، تو ۴۳ سال و ۲ ماه و ۸ روز دیگر فرصت خواهی شد. بعد از به هوش آمدن برای بهبود کامل خانم تصمیم گرفت که در بیمارستان باقی بماند. چون به زندگی بیشتر امیدوار بود، چند عمل زیبایی انجام داد. جراحی پلاستیک، لیپساکشن، جراحی بینی، جراحی ابرو و … او حتی رنگ موی خود را تغییر داد. خلاصه از یک خانم میان سال به یک خانم جوان تبدیل شد! بعد از آخرین جراحی او از بیمارستان مرخص شد. وقتی برای عریمت به خانه داشت از خیابان عبور می کرد، با یک آمبولانس تصادف کرد و مرد!!! وقتی با فرشته مرگ روبرو شد بهش گفت: من فکر کردم که گفتی ۴۰ سال و اندی بعد مرگ من فرا می رسه؟ چرا من رو از جلوی آمبولانس نکشیدی کنار؟ چرا من مردم؟

شما چه مي كرديد ؟

آقاى جک، رفته بود استخدام بشه. کراوات تازه اش را به گردنش بسته بود و لباس پلو خورى اش را پوشیده بود و حاضر شده بود تا به پرسش هاى مدیر شرکت جواب بدهد .
آقاى مدیر شرکت، یک ورقه کاغذ گذاشت جلوش و از او خواست تنها به یک سئوال پاسخ بدهد. سئوال این بود :

"شما در یک شب بسیار سرد و طوفانى، در جاده اى خلوت رانندگى می کنید، ناگهان متوجه می شوید که سه نفر در ایستگاه اتوبوس، به انتظار رسیدن اتوبوس، این پا و آن پا می کنند و در آن باد و باران و طوفان چشم به راه معجزه اى هستند. یکى از آنها پیر زن بیمارى است که اگر هر چه زود تر کمکى به او نشود ممکن است همانجا در ایستگاه اتوبوس غزل خداحافظى را بخواند. دومین نفر، صمیمى ترین و قدیمى ترین دوست شماست که حتى یک بار شما را از مرگ نجات داده است. و نفر سوم، دختر خانم بسیار زیبایى است که زن رویایى شماست و شما همواره آرزو داشته اید او را در کنار خود داشته باشید. اگر اتومبیل شما فقط یک جاى خالى داشته باشد، شما از میان این سه نفر کدامیک را سوار ماشین تان مى کنید؟ پیرزن بیمار؟ دوست قدیمى؟ یا آن دختر زیبا را؟ جوابى که آقاى جک به مدیر شرکت داد، سبب شد تا از میان دویست نفر متقاضى، برنده شود و به استخدام شرکت در آید

راستى، می دانید آقاى جک چه جوابى داد؟ اگر شما جاى او بودید چه کار می کردید؟

به نام خداوند ويروس و گارد

كنـون رزم ويـروس و رستم شنو . . . دگـــرها شنيــدستي اين هـم شنـو
كـه اسفنـديـارش يكـي ديسك داد . . . بگفتـا بــه رستم كــه اي نيكــــزاد
در اين ديسك باشد يكي فايل ناب . . . كه بگــرفتم از سـايت افــــراسياب
چنيــن گفت رستـم بـه اسفنـديـار . . . كه مـن گشنمـه نـون سنگك بيـــار
جوابش چنين داد خنــدان طــرف . . . كه مـن نـون سنگك نـدارم بـه كف
برو حال مي كن بدين ديسك هان ! . . . كه هـم نـون و هـم آب باشد درآن
تهمتن روان شـد سـوي خانـه اش . . . شتابـان بــه ديـــدار رايــانــه اش
چـو آمـد بـه نزديـك ميني تاورش . . . بــزد ضــربه بـر دگمــــة پاورش
دگـر صبـر و آرام و طاقت نداشت . . . مران ديسك را در درايوش گذاشت
نكـرد هيـچ صبر و نـداد هيـچ لفت . . . يكـي ليست از روت ديسكت گـرفت
در آن ديسك ديدش يكي فايل بود . . . بــزد انتـــر آنجــا و اجــرا نمــود
كز آن يك دمو شد پس از آن عيان . . . ابا فيلــم و مـوزيك و شرح و بيان
به ناگـه چنان سيستمش كرد هنگ . . . كه رستم درآن مانده مبهوت و منگ
چـو رستم دگـربـاره ريست نمود . . . همـي كرد هنگ و همان شد كه بود
تهمتــــن كلافـــه شـــد و داد زد . . . ز بخـت بــد خويش فـــريــــاد زد
چـو تهمينـه فـرياد رستـم شنــود . . . بيــامــد كــه ليسانس رايــانه بود
بــدو گفت رستـم همــه مشكلـش . . . وز آن ديسك و بــرنامة خوشگلش
چـو رستـم بـدو داد قيچي و ريش . . . يكـــي ديسك بوت ايبل آورد پيش
يكـي تول كيت انـدر آن ديسك بود . . . بـــرآورد آنـــرا و اجـــرا نمـــود
همي گشت تول كيت ، هارد اندرش . . . چـــو كـودك كـه گردد پي مادرش
بـه نـاگـه يكـي رمـز ويروس يافت . . . پــي حـذف امضـاي ايشان شتافت
چـو ويــروس را نيـك بشنـاختش . . . مــر از بــوت سكتور بــرانداختش
يكـي ضـربـه زد بر سر تـول كيت . . . كـه هــر بايت آن گشت هشتاد بيت
بـه خاك انـدر افـكند ويــروس را . . . تهمتـن بــه رايــانــه زد بــوس را

گـلـه مـيـكـرد زِ مـجـنـون لـيـلـي

گـلـه مـيـكـرد زِ مـجـنـون لـيـلـي كـه شـده رابـطـه‌ مـان ايـمـيـلـي
حــيــف ازان رابـطـة انـسـانـي كـه چـنين شـد كـه خـودت ميداني
عـشــق وقـتـي بـشـود دات‌كـامي حـاصلـش نـيـسـت بـجـز نـاكـامـي
نـازنـيـن خـورده مگـر گـرگ تورا؟ برده يا "دات‌كام" و"دات اُرگ" تورا؟
بــهــرت ايـمـيـل زدم پـيشـترك جـاي "سابجكت" نـوشـتم بـه درك
بـه درك گـر دل مـن غمگين است بـه درك گـر غم مـن سنگين است
بـه درك رابـطـه گر خورده تَـرَك قـطـع آنـهم بـه جـهـنـم، بـه درك!
آنـقـدر دلـخـور ازيـن ايـمـيـلـم كـه بـه ايـن رابـطـه هـم بـي ‌مـيـلم
مـرگ لـيـلي، نِت و مِت را ول كن هـمـه را جاي "اوكِي" ، "كنسِل" كن
OFF كـن كـامـپـيـوتـر را جـانـم يـار مـن بـاش و بـبـيـن مـن ON ام
اگـرت حـرفـي و پـيـغـامـي هسـت روي كـاغـذ بـنـويـس بــا دسـت
نــامـه يـك حـالـت ديـگـر دارد خـــط ِ تـو لـطـف ِ مـكـرر دارد
خسته ازFont و زِFormat شده‌ام دلـخـور از گـردالـيِ @ شــده‌ام
كرد "ريـپـلاي" بـه لـيـلـي مـجـنـون كه دلم هست ازين "سابجكت"خون
بـاشـه فـردا تـلـفـن خـواهـم كـرد هرچه گفتي كـه بكن خـواهم كـرد
زودتـر پـيـش تـو خـواهـم آمـد هي مـرتـب بـه تـو سر خـواهـم زد
راسـت گـفتـي تـو عـزيـزم لـيـلـي ديــگر از مــن نــرسـد ايـمـيـلي
نـامـه ‌اي پـسـت نـمـودم بـهـرت بـه امـيـدي كـه سـرآيـد قـهـرت

قدر آقايان را بدانيد

بس است فمينيست ‌بازی ! دست از سر كچل ما برداريد. آخر ما چه هيزمی به شما فروختيم (تر و خشكش پيشكش) كه با ما اينجوری می‌كنيد؟! چرا چشم ديدن ما را نداريد؟! فكر كرده‌ايد چه مثلاً؟! آقايان نباشند دنيا بهشت می‌شود؟!

اصلاً شما چه می‌كنيد؟! خدمت سربازی كه نمی‌رويد، نفقه كه به ‌مان نمی‌دهيد، خرجتان هم كه الی ماشاءالله!... چه؟!

قلاب‌ بافي؟!! گل ‌چيني؟!! نمی‌خواهيم، نمی‌خواهيم، آن روميزی‌های كج و كوله! جك و جانورهايی كه می‌سازيد را هم می‌رويم از مغازه سر كوچه می‌خريم.
چرا قدر آقايان را نمی‌دانيد؟! كم برا‌ی‌تان ظرف شستند؟ سوسك گرفتند؟ قدتان نمی‌رسيد از آن بالا كاسه و بشقاب آوردند پايين؟
اگر اينها نباشند چه كسی به‌تان لينك می‌دهد؟ اصلاً چه كسی وبلاگ‌تان را می‌خواند؟! نديديد می‌آيند الكی الكی قربان صدقه‌تان می‌روند و از نوشته‌هايتان تعريف می‌كنند؟! توي چت هم كه ديگه هيچي...

شما فكر كرده‌ايد اگر مردها نباشند، دنيا اداره مي‌شود؟! نه خانم جان! نه! اين تعداد جنگ و خون‌ريزی كه در صحنه جهاني مشاهده می‌كنيد، و اصلاً اينكه زمين در مدار معينی گردش مي‌كند مرهون حضور آقايان در عرصه قدرت است.

اگر قدرت دست شما بود كه اصلاً آدم زنده در دنيا باقي نمی‌گذاشتيد! ظرف چند روز جنگ هسته‌ای و متلاشی كردن كره خاكی و خروج آن از مدار. ما كه ديده‌ايم... وقتی دعوايتان می‌شود نزديك است كله يكديگر را بكنيد!! باز طفلك آقايان چك و چانه هم را پايين می‌آورند.

نمی‌دانيم كدام مادر مرده‌اي اين كلمه حقوق زنان را انداخت توي دهانتان؟! مگر ما چقدر حقوق می‌گيريم؟! تازه اگر بنده‌خدايی پيدا شود و خدای‌نكرده دوتا خانم را به گورآباد برساند، بايد به اندازه يك مرد ديه بدهد!!
اِهِه... اين ديگر چه بساطی است؟!! اعصابمان را خراب كرديد! بس است ديگر...

مناجات خواجه عبدالله رایانه ای (1)

اي خدا hard دلم format نما / از فريب ناکسان راحت نما

جمله ويروسند مردمان دون / استغيرالله مما يفترون

فايل عشقت را کپي کن در دلم / deltree کن شاخه هاي باطلم

jumper روح خلائق set نما / گام هاشان در رهت ثابت نما

گر ز انفاست دلي scan شود / از شرور ديد و دذ ايمن شود

بهر روي زرد سيمين تن فرست / بهر دم‌هاي پر آستر fan فرست

اي خدا file عذابت run مکن / با ضعيفان هيچ جز احسان مکن

از همان صبحي که اول گل دميد / بي نياز از cod خدايش آفريد

کارگاه آفرينش cod نداشت / ram نبود و mouse آن همpad نداشت

عشق گل حق در دل بلبل نهاد / بر شقايق داغ چون lable نهاد

system عشقش بري از هرerror / گوهر مهرش در سينه همچو دُر

عشق نرم افزار راه انداز ماست / عشق password و وصال کبرياست

خالي از عشق و محبت دل مباد / بي صفا چون عاصي intel مباد

بهتر آن باشد سرودن ول کنم / زين تن خاکي دَمي dos shell کنم

مناجات خواجه عبدالله رایانه ای (2)

ای خدا HARD دلم FORMAT مکن / FILD من را خالی برکت مکن

OPTION غم را خدايا ON مکن / FILE اشکم را خدايا RUN مکن

DELTREE کن شاخه های غصه را / سردی و افسردگی را هرسه را

JUMPER شادی بيا تا SET کنيم / سيستم اندوه را RESET کنيم

نام تو PASSWORD درهای بهشت / آدرس E-MAIL سايت سرنوشت

ای خدا روز عزل CAD داشتی /MOUSE داشتی تو مگر PAD داشتی؟

که چنين طرح D3 می‌زدی / طرح خود بر روی CD می‌زدی؟

تا نيفتد BUG در انديشه‌مان / تا که ويروسی نگردد ريشه‌مان

ای خدا از بهر ما ايمن فرست / بهر دلهای پرآتش FAN فرست

ای خدا حرف دلم با کی زنم؟ / HELP می‌خواهم که F1 می‌زنم!

طوطی مدیر ارشد


مردي به يك مغازه فروش حيوانات رفت و درخواست يك طوطي كرد.
صاحب فروشگاه به سه طوطي خوش چهره اشاره كرد و گفت: «طوطي سمت چپ ۵۰۰ دلار است.»
مشتري: «چرا اين طوطي اينقدر گران است؟»
صاحب فروشگاه: «اين طوطي توانايي انجام تحقيقات علمي و فني دارد.»
مشتري: «قيمت طوطي وسطي چقدر است؟
صاحب فروشگاه: طوطي وسطي ۱۰۰۰ دلار است. براي اينكه اين طوطي هر كاري را كه ساير طوطي ها انجام مي دهند، انجام داده و علاوه بر اين توانايي نوشتن مقاله اي كه در هر مسابقه اي پيروز شود را نيز دارد.»
و سرانجام مشتري از طوطي سوم پرسيده و صاحب فروشگاه گفت: « ۴۰۰۰ دلار.»
مشتري: «اين طوطي چه كاري مي تواند انجام دهد؟»
صاحب فروشگاه جواب داد: «صادقانه بگويم من چيز خاصي از اين طوطي نديدم ولي دو طوطي ديگر او را مدير ارشد صدا مي زنند.»

قدرت اندیشه

پيرمردي تنها در مينه سوتا زندگي مي کرد . او مي خواست مزرعه سيب زميني اش راشخم بزند اما اين کار خيلي سختي بود . تنها پسرش که مي توانست به او کمک کند در زندان بود . پيرمرد نامه اي براي پسرش نوشت و وضعيت را براي او توضيح داد : پسرعزيزم من حال خوشي ندارم چون امسال نخواهم توانست سيب زميني بکارم . من نمي خواهم اين مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت هميشه زمان کاشت محصول را دوست داشت من براي کار مزرعه خيلي پير شده ام. اگر تو اينجا بودي تمام مشکلات من حل مي شد. من مي دانم که اگر تو اينجا بودي مزرعه را براي من شخم مي زدي . دوستدار تو پدر
پيرمرد اين تلگراف را دريافت کرد : پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام . 4 صبح فردا 12 نفر از مأموران اف بي آي و افسران پليس محلي ديده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اينکه اسلحه اي پيدا کنند . پيرمرد بهت زده نامه ديگري به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقي افتاده و مي خواهد چه کند ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سيب زميني هايت را بکار، اين بهترين کاري بود که از اينجا مي توانستم برايت انجام بدهم.

نتيجه اخلاقي هيچ مانعي در دنيا وجود ندارد . اگر شما از اعماق قلبتان تصميم به انجام کاري بگيريد مي توانيد آن را انجام بدهيدمانع ذهن است . نه اينکه شما يا يک فرد، کجا هستيد.

حافظ در خواب

نيمه شب پريشب گشتم دچار کابوس
ديدم به خواب حافط توی صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ ، گفتا : عليک جانم
گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خود ندانم
گفتم : بگير فالي گفتا : نمانده حالي
گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بي خيالي
گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟
گفتا : که مي سرايم شعر سپيد باری
گفتم : رقيب ، گفتا : کله پا شد
گفتم : کجاست ليلي ؟ مشغول دلربايي؟
گفتا : شده ستاره در فيلم سينمايي
گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
گفتا : عمل نموده ، ديروز يا پريروز
گفتم : بگو ، ز مويش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ، ز يارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
گفتا : شديد گشته معتاد گرد و افيون
گفتم : کجاست جمشيد ؟ جام جهان نمايش ؟
گفتا : خريده قسطي تلويزيون به جايش
گفتم : بگو ، ز ساقي حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشي در دفتر اداره
گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنيا
گفتم : بگو ، ز محمل يا از کجاوه يادی
گفتا : پژو ، دوو ، بنز يا گلف نوک مدادی
گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقي
گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقي
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده ، آورد يا نياورد ؟
گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگي
گفتا : که ادکلن شد در شيشه های رنگي
گفتم : سراغ داری ميخانه ای حسابي ؟
گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابي
گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتي ؟
! گفتا : نديده بودم هالو به اين خرفتي

فرهنگ لغات !

آدامس : تنها چيزي كه توي دهان خانم ها بند مي شود
احمق: كسي كه دختر همسايه را در تاريكي نبوسد
ادب : يعني كمك به يك خانم زيبا در عبور از خيابان حتي اگر به كمك احتياج نداشته باشد
ازدواج : قمار زندگي است و در قمار معمولا برد با كسي است كه بيشتر تقلب كند
الكل : مايه گرانبهايي كه همه چيز را محفوظ نگاه مي دارد مگر اسرار را
اوراقچي : تنها موجودي كه زنها را بهترين رانندگان دنيا ميداند
ايده آل : شوهري كه بتواند با زنش بهمان دقت و ملايمتي كه در مورد اتومبيل تازه اش دارد رفتار كند
بزبيار : فلك زده اي كه زنش زشت و كلفتش بيريخت باشد
بوسه : تصادفي كه فقط يك سيلي به آدم ضرر مي زند
بيست سالگي : دوراني كه پسر ها دنبال معشوقه مي گردند دختر ها دنبال شوهر
خسيس : كسي كه وقتي خانه اش آتش مي گيرد براي اينكه پول تلفن ندهد تا اداره آتش نشاني بدود
خوش بين : مردي كه تصور كند وقتي زني پاي تلفن خداحافظي كند گوشي را خواهد گذاشت
دوران تجرد : دوراني كه معمولا براي مردها بعد از ازدواج شروع مي شود
رفيق : كسي كه هميشه به شما مقروض است
زوج ايده آل : شوهر كر و زن لال
سوءظن : سعي در دانستن چيزيكه بعدا" انسان آرزو مي كند اي كاش آنرا نمي دانست
سرخ پوست : مرد خوشبختي كه وقتي زنش اورا مي بوسد صورتش ماتيكي نمي شود
سنجاق قفلي : تنها قفلي كه بدون كليد باز مي شود
مرد مجرد : كسي كه هنوز عيوبي دارد كه خود نمي داند
معجزه : دختر خانمي كه زنگ آخر جيم شود و به سينما نرود
هالو : شوهري كه دستكش ظرفشويي را بجاي اندازه دست خودش اندازه دست زنش بخرد!

روش شناسایی اصفهانی ها

اصفهانيها را مي شه با پنج خصلت شناخت
- پوشيدن شلوار راه راه بعضا آبي و سفيد در منزل
- وقتي بستني ميخورند در آن را مي ليسند
- وقتي نوشابه ميخورند پس از خوردن هر قلپ به شيشه نوشابه نگاه ميکنند
- آدرس دادن با کلمات بارزي همچون برو جلو ، صد متر برو جلوتر، هميجا ، همين بغل همراه هست و شما هيچوقت اصطلاح بر گرد عقب را نمي شنويد به دليل آن که حالش را ندارند سر را به عقب برگردانند و آدرس دهند

روشهای شکار شوهر توسط دخترها!

1- روش جوادی:
یه بار یه جایی که توی دید طرف باشه و بتونه با دو تا شلیک خودشو بهت برسونه یهو غش می کنی و ولو می شی کف زمین.پس از چند دقیقه هذیون گفتن راجع به اینکه پسر پسر اصغر قصاب اومده خواستگاریت اما تو نمی خواهی به اون شوهر کنی/ مثلا به ضرب آب قند به هوش می آیی و وقتی چشمت به طرف می افته یهو بغضت می ترکه و د گریه. وقتی خوب گریه هاتو کردی و پاشدی که بری طرف کلی اصرار میکنه که برسونت.اما از اون اصرار و از تو انکار.خلاصه راه می افتی که بری اما یجوری راه می ری که مطمئن بشی طرف می تونه تا خونتون تعقیبت کنه... تا اینجا تو کار خودتو کردی اما از اینجا به بعدش دیگه با اوس کریمه.

2- روش یاهو مسنجری:
این روش اخیرا کاربرد زیادی پیدا کرده و عمدتا هم به خاطر اینه که لازم نیست مستقیم توی چشمای طرف نگاه کنی و این برای آماتورها هم کمک خبلی بزرگیه.از ایکونهای گوگولی مگولی هم می تونی برای رسوندن مفهوم استفاده کنی.اما بدیشم اینه که بعضی وقتها توی چت یه سو تفاهم هایی پیش می آد که خر بیار و باقالی بار کن!!
نکته:این روش فقط وقتی کاربرد داره که مطلب بطور صریح ادا بشه اما به علت اینکه هیچ موجود اناثی اصولا این کاره نیست پس بهتره که اصلا قیدشو زد!

3-روش بچه خر خونی:
همون داستان جزوه و این که خودت واردی.
نکته:متاسفانه از اونجایی که مجموع دو متغیر زیبایی و خر خونی در مورد دختر جماعت همیشه یه مقدار ثابته بنابراین بهتر که روی این روش خیلی حساب نکنی!

4-روش خرکی:
جلوی یکی از این لندکروز سیاهها بوسش می کنی که بدونه بخاطر بد بخت کردنش همه کار می کنی.

5-روش مذهبی خفن:
چهل شب جمعه جلوی در خونتون رو جارو می کنی و آجیل مشکل گشا پخش می کنی . تو ی این مدت به هر چی امامزاده و صاحب کرامات هست متوسل میشی و نذر می کنی که اگه حاجتت روا شد هر شب تو سقا خونه آس مم تقی یه شمع روشن کنی ...ایشالا که حاجتتو میگیری.
نکته:خواهر التماس دعا

6-روش از ما بهتران:
لازم نیست کاری بکنی. فقط انتخاب کن!

7-روش بچه مثبت:
طرف و به یه کافی شاپ دعوت می کنیو اونجا خیلی معقول و منطقی مساله رو بهش می گی.اونم احتمالا یه فرصتی می خواد که فکر کنه و بعدشم ایشالا که بعله رو می گه.
نکته:تا حالا چیزی خنده دار تر از این شنیده بودی؟

8-روش عرفانی:
میری لب چشمه که آب بیاری می بینی از قضا اونم انجاست.یه جوری که انگار حواست نیستپات می خوره به کوزه طرف و کوزه خورد و خاکشیر می شه.بعد لپات گل می اندازه و با عجله کوزتو پر می کنی و میری. اینجاست که طرف با خودش فکر می کنه:
اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی
خلالصه خیالت تخت باشه که کارت درسته!
نکته:
این روش در طی تاریخ امتحانشو بخوبی پس داده و بنا براین بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران معتقدن که بحران امروز ازدواج در اثر لوله کشی شدن آب بوجود اومده.

9-روش لوس گری:
یه دفعه یه سوسک می بینی و بنا میذاری به جیغ! آ ی جیغ نکش کی بکش.طرف هم که وضع و اینطور می بینه به هر قیمتی شده سوسک و به دیار باقی می فرسته. حالا تو همچین تحویلش می گیری که انگار شیر شکار کرده! و بعدشم مثلال از ترس سوسک یه مدتی خودتو بهش می چسبونی و ازش جدا نمی شی! اگه کارا تا اینجا خوب پیش بره ما بقیش تضمین شدست.

10-روش شهرستانی:
یه بار با چشم گریون و تن لرزون طوری که طرف بشنفه برای دوستت درد دل می کنی که چطوری وقتی داشتی می اومدی یه پسره ی چشم نا پاک تو رو دید زده و بهت متلک پرونده. بعدشم هقی می زنی زیر گریه. اینجاست که دیگه رگ غیرت طرف باد می کنه و حساب یارو با کرام الکاتبینه!


نکته: اگه کار به خون و خونریزی نکشه می تونی روی موفقییت حساب کنی. اما اوصولا زندگی با این آدم توصیه نمی شه.

چقدر همسرتان را دوست دارید ؟

1-شما بعنوان مرد خانواده ، چقدر عیالتان را دوست دارید ؟!
الف) به اندازه تعداد سکه های مهریه اش
ب) به اندازه تعداد قطعات جهیزیه اش
ج) به اندازه تعداد صفر های جلوی مبلغ موجودی حساب بانکی اش
د) به اندازه تمام ستاره های آسمان در روز !

۲ - چه عاملی سبب شد تا شما به خواستگاری عیالتان بروید ؟!
الف) جوونی کردم !
ب) سادگی کردم !
ج) گول خوردم !
د) من که نرفتم خواستگاری ، اون اومد !

۳ - اگر خدایی ناکرده عیالتان فوت کند شما چه کار می کنید ؟!
الف) اول ناراحت و بعد خوشحال می شوید !
ب) اول خرما و بعد شاباش می دهید !
ج) اول قبرستان و بعد محضر می روید !


۴ - ملاک شما در انتخاب عیالتان چه بوده است ؟!
الف) املاک پدرش !
ب) دارایی پدرش !
ج) املاک و دارایی پدرش !
د) همه موارد !

۵ - اگر عیالتان از شما بخواهد که برای کادوی تولدش یک گردنبد طلا بخرید چکار می کنید ؟!
الف) تا بعد از روز تولدش گم و گور می شوید !
ب) تا بعد از روز تولدش خودتان را به مریضی می زنید


۶-محبت آمیز ترین جمله ایکه به عیالتان گفته اید چه بوده است ؟!
الف) عزیزم ، امروز صبحانه چی داریم ؟!
ب) عزیزم ، امروز ناهار چی داریم ؟!
ج) عزیزم ، امشب شام چی داریم ؟!
د) من واقعا ... من واقعا عاشق .... من واقعا عاشق تو .... من واقعا عاشق تو روبچه با پنیرم !

۷ - در کارهای منزل چقدر به عیالتان کمک می کنید ؟!
الف) در خوردن غذا با او همکاری می کنید !
ب) کانال های تلویزیون را شما با کنترل عوض می کنید !
ج) موقعی که عیالتان مشغول تمیز کردن منزل یا شستن ظروف است ، با زدن صوت و دست او را تشویق می کنید !
د) گاهی اوقات کارهای شخصی تان را خودتان انجام می دهید !

۸- اگر عیالتان با شما قهر کند برای آشتی کردنش چه کار خواهید کرد ؟!
الف) شما هم با او قهر می کنید تا زمانیکه خودش بیاید منت کشی !
ب) از طریق بکارگیری سیستم اعمال خشونت ، او را به زور آشتی خواهید داد !
ج) او را تهدید می کنید که اگر تا ?? بشمارید و آشتی نکند سریعا اقدام به اختیار نمودن همسر جدید می نمایید !

۹ - نظرتان در مورد این جمله چیست ؟
( مهرم حلال ، جونم آزاد ! )
الف) زیبا ترین جمله دنیاست
!ب) با معنا ترین جمله دنیاست !
ج) خوشحال کننده ترین جمله دنیاست !
د) تخیلی ترین جمله عصر کنونی است !

۱۰ - در کل ، از زندگی با عیالتان راضی هستید ؟!
الف) اگر نباشم چیکار کنم ؟!
ب) چاره ای جز این ندارم !
ج) یک جوری داریم می سازیم دیگه !
د) بله که راضی هستم البته تا زمانیکه

نبرد رستم و جومونگ

کنون رزم جومونگ و رستم شنو، دگرها شنیدستی این هم شنو

به رستم چنین گفت اون جومونگ!

ندارم ز امثال تو هیچ باک
که گر گنده ای من ز تو برترم
اگر تو یلی من ز تو یلترم

رستم انگار بهش برخورد، یهو قاطی کرد و گفت:

منم مرد مردان ایران زمین
ز مادر نزادست چون من چنین
تو ای جوجه با این قد و هیکلت
برو تا نخورده است گرز بر سرت

جومونگ چشماشو اونطوری گشاد کرد و گفت:

تو را هیچ کس بین ایرانیان
نمی داندت چیست نام و نشان
ولی نام جومونگ و سوسانو را
همه میشناسند در هر مکان
تو جز گنده بودن به چی دلخوشی
بیا عکس من را به پوستر ببین
ببین تی وی ات را که من سوژشم
ببین حال میدن در جراید به من
منم سانگ ایل گوکه نامدار
ز من گنده تر نامده در جهان
تو در پیش من مور هم نیستی
کانال ۳ رو دیدی؟ کور که نیستی

در اینحال رستم پهلوان، لوتی نباخت و شروع به رجز خوانی کرد:

چنین گفت رستم به این مرد جنگ
جومونگا ! تویی دشمنم بی درنـگ
چنان بر تنت کـــوبم ایـــن نعلبکی
که دیگر نخواهی تو سوپ، آبــکی
مگـــر تو نـــدانی که مـن کیستم؟
من آن (تسو) سوسولت! نیستم
منم رستم، آن شیر ایــران زمین
(بویو) کوچک است در نگاهم همین

بعد از رجز خوانی رستم پهلوان، جومونگ از پشت تپه ای که آنجا پنهان شده بود آمد:

جومونگ آمد از پشت تل سیاه
کنارش(یوها) مــادر بی گنـاه!
بگفت:هین! منم آن جومونگ رشید
هم اینک صدایت به گوشــم رسید
(سوسانو) هماره بود همسرم
دهــم من به فرمان او این سرم
چون او گفته با تو نجنگم رواست
دگر هر چه گویم به او بر هواست!

و بعد از حرفهای جومونگ درد دل رستم آغاز گردید:

و این شد که رستم سخن تازه کرد
که حرف دلش گفت (پس کو نبرد؟!)
بگفت ای جومونگا که حرف دل است
که زن ها گـــرفتند اوضــاع به دست
که ما پهلوانیم و این است حالمان
که دادار باید رسد بر دل این و آن!

و اینچنین شد که دو پهلوان همدیگر را در آغوش گرفتند و بر حال خود گریه سر دادند:

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهــــــاران
کز سنگ ناله خیزد بر حال ما جوانان!

چند روش برای حال گيريزم

1. وقتی به ساندويجی رفتيد ، يک جوری سر دوستتون رو گرم کنيد و بعد که حواسش پرت شد ، نی نوشابه اش را برداشته و گره بزنيد و بعد داخل نوشابه اش قرار بدين ، موقعی که دوستتون خواست نوشابه اش را بخورد ، چهره اش ديدنيه

2. اگر شما بچه کوچک دارين ، سعی کنيد هميشه جلوی کولر عوضش کنيد ، تا بقيه هم از اون بوی خو...ش کمال استفاده رو ببرن


3. چند دقيقه قبل از اينکه به قصد مسافرت از خانه خارج شويد با دوستتان تماس بگيريد و با اصرار او را به خونه تون دعوت کنيد


4. هر وقت کسی براتون جک دسته اول تعريف کرد ، آن را جلوی چشمش برای ديگران تعريف کنيد!


ضرب المثل های به روز شده

اساتید و بزرگان ادبیات فارسی برای اینکه در آینده ای نه چندان دور، بعضی از ضرب المثل های اصیل ایرانی – به علت وجود بعضی از لغات و اصطلاحات – از بین نروند، تصمیم گرفتند که برخی از این ضرب المثل ها را به گونه زیر بازسازی کنند:


بیف استراگانوفه خالته، بخوری پاته نخوری پاته!
*
موش تو سوراخ نمی رفت ساید بای ساید به دمبش می بست!
*
آب در “آب سرد کن” و ما تشنه لبان می گردیم!
*
آب که سر بالا میره، قورباغه “هوی متال” میخونه!!!
*
پرادو سواری دولا دولا نمیشه!
*
نابرده رنج گنج میسر نمی شود — مزد آن گرفت جان برادر که کلاه برداری کرد
*
“کافی میت” نخورده و دهن سوخته!
*
اسکانیا(scania) بیار باقالی بار کن!
*
گر صبر کنی ز قوره، لوپ لوپ سازی!
*
پاتو از پارکتت درازتر نکن!
*
هری پاتر آخرش خوشه!
*
قربون بند کیفتم، تا کارت سوخت داری رفیقتم!
*
گیرم پاپی تو بود فاضل — از فضل پاپی تو را چه حاصل
*
ندیدیم اورانیم ولی دیدیم دست مردم!
*
ادکلن آن است که خود ببوید — نه آنکه فروشنده بگوید
*
ماکرو ویو به ماکرو ویو می گه روت سیاه!
*
بزک نمیر بهار میاد آناناس با خیار درختی میاد!
*
یا منچستریه منچستری یا رُمیه رُمی(AS Rom )
*
سرش بوی پیتزای سبزیجات میده!!!
*
آنتی بیوتیک بعد از مرگ سهراب!

حاضر جوابی برنارد شاو

روزي روزگاري نويسنده جواني از جرج برنارد شاو پرسيد:
«شما براي چي مي نويسيد استاد؟»
برنارد شاو جواب داد:
«براي يک لقمه نان.»
پسره بهش برخورد. پس توپيد که:
«متاسفم. برخلاف شما ما براي فرهنگ مي نويسيم.»
و برنارد شاو گفت:
«عيبي ندارد پسرم. هر کدام از ما براي چيزي مي نويسيم که نداريم.»

چند روز در سال كار مي كني؟

يك مرد پس از ۲ سال خدمت پي برد كه ترفيع نمي گيرد، انتقال نمي يابد، حقوقش افزايش نمي يابد، تشويق نمي شود. بنابراين او تصميم گرفت كه پيش مدير منابع انساني برود. مدير با لبخند او را دعوت به نشستن و شنيدن يك نصيحت كرد: «از تو به خاطر ۱ يا ۲ روز كاري كه تو واقعاً انجام مي دهي، تقدير نمي شود.»
مرد از شنيدن آن جمله شگفت زده شد اما مدير شروع به توضيح نمود.

مدير : يك سال چند روز دارد؟
مرد: ۳۶۵ روز، بعضي مواقع ۳۶۶.
مدير: يك روز چند ساعت است؟
مرد: ۲۴ ساعت
مدير: تو چند ساعت در روز كار مي كني؟
مرد: از ۱۰صبح تا ۶ بعدازظهر؛ ۸ ساعت در روز.
مدير: بنابراين تو چه كسري از روز را كار مي كني؟
مرد: ۳/۱
مدير: خوبت باشه!! ۳/۱ از ۳۶۶ چند روز مي شود؟
مرد: ۱۲۲ روز.
مدير: آيا تو تعطيلات آخر هفته را كار مي كني؟
مرد: نه آقا.
مدير: در يك سال چند روز تعطيلات آخر هفته وجود دارد؟
مرد: ۵۲ روز شنبه و ۵۲ روز يكشنبه، برابر با ۱۰۴ روز.
مدير: متشكرم. اگر تو ۱۰۴ روز را از ۱۲۲ روز كم كني، چند روز باقي مي ماند؟
مرد:۱۸ روز.
مدير: من به تو اجازه مي دهم كه در تا ۲ هفته در سال از مرخصي استعلاجي استفاده كني .حال اگر ۱۴ روز از ۱۸ روز كم كني ، چند روز باقي مي ماند؟
مرد: ۴ روز.
مدير: آيا تو در روز جمهوري (يكي از تعطيلات رسمي مي باشد) كار مي كني؟
مرد: نه آقا.
مدير: آيا تو در روز استقلال (يكي ديگر از تعطيلات رسمي مي باشد) كار مي كني؟
مرد: نه آقا.
مدير: بنابراين چند روز باقي مي ماند؟
مرد: ۲ روز آقا.
مدير: آيا تو در روز اول سال به سر كار مي روي؟
مرد: نه آقا.
مدير :بنابراين چند روز باقي مي ماند؟
مرد: ۱روز آقا.
مدير: آيا تو در روز كريسمس كار مي كني؟
مرد: نه آقا.
مدير: بنابراين چند روز باقي مي ماند؟
مرد: هيچي آقا.
مدير: پس تو چه ادعايي داري؟
مرد: !!!
نتيجه اخلاقي: هرگز از مديريت منابع انساني كمك نخواهيد.
مديريت منابع انساني = HR يعني High Risk = ريسك بالا

خاطره لطیف از دکتر علی شریعتی

دکتر علی شریعتی :

« کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست

که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود آن هم به سه دلیل؛

اول آنکه کچل بود،

دوم اینکه سیگار می کشید .

و سوم – که از همه تهوع آور بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت!

… چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،

آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه :

زن داشتم ،سیگار می کشیدم وکچل شده بودم.

وتازه فهمیدم که خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران که ابراز انزجار می کند

ممکن است در خودش بوجود آید.

آدمها مثل كتاب اند…….

بعضی از آدم ها جلد زرکوب دارند

بعضی جلد ضخیم

و بعضی جلد نازک

بعضی از آدم ها با کاغذ کاهی چاپ میشوند

و بعضی با کاغذ خارجی

بعضی از آدم ها ترجمه شده اند

بعضی از آدم ها تجدید چاپ میشوند

و بعضی از آدم ها فتوکپی آدم های دیگرند

بعضی از آدم ها با حروف سیاه چاپ میشوند

و بعضی از آدم ها صفحات رنگی دارند

بعضی از آدم ها تیتر دارند،

فهرست دارند

و روی پیشانی بعضی از آدمها نوشته اند:

حق هر گونه استفاده ممنوع و محفوظ است.

بعضی از آدم ها قیمت روی جلد دارند

بعضی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش میرسند

و بعضی از آدم ها بعد از فروش پس گرفته نمیشوند

بعضی از آدم ها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته میشوند

بعضی از آدم ها فقط جدول و سرگرمی دارند

و بعضی از آدم ها معلومات عمومی هستند

بعضی از آدم ها خط خوردگی دارند

و بعضی از آدم ها غلط چاپی دارند

از روی بعضی از آدم ها باید مشق نوشت

و از روی بعضی از آدم ها باید جریمه نوشت

بعضی از آدم ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم

شب شعر با حضور ملیجک

حاکمی بود که به سرودن شعر علاقه وافری داشت اما در این کار هیچ استعدادی نداشت و هر چند وقت نیز شاعران را به شب شعر دعوت می کرد و در شب شعر ، شعرهای خود را می خواند اما با وجودی که شعرهایش هیچ شباهتی به شعر نداشت مرتب از شعرهایش تعریف می کرد و شاعران دیگر را نیز تحقیر می کرد وشاعران از این موضوع ناراحت بودند ! به همین دلیل از ملیجک که اسباب خنده حاکم بود کمک خواستند . ملیجک پولی از آنها گرفت و گفت : خیالتان راحت ! کاری می کنم که حاکم تا ابد بی خیال شعر شود ! سپس به پیش حاکم رفت و از وی خواست که در شب شعرش شرکت کند . حاکم قبول کرد و با خنده جواب داد : خیلی خوب است هم شب شعر دارم هم تفریح و خنده !

هنگامی که جلسه شروع شد هر کدام از شاعران بنا به رسم جلسه شعری خواندند تا اینکه نوبت به حاکم رسید و شاعر قبل از حاکم به وی گفت : حاکما ! لطفا “ب” مرحمت کنید !(یعنی حاکم شعرت را با ب شروع کن ) حاکم نیز طبق عادت شروع کرد به خواندن یکی از ابیات خود که : ببین و بشین اینک آنجا و ببین و لیک می دانم که نمی خواهی ما را !

و به شاعران گفت : قدرت خدا را ببینید که چه سروده ام و با آن شعرهای در پیتی خودتان مقایسه کنید!سپس با خنده رو به ملیجک کرد و گفت : پدر سوخته ! “الف” بده !

ملیجک نیز رو به حاکم کرد و با خنده گفت :

اگر خواهی که خلایق نبینند این هنرت را بی درنگ بکش آن سیفون بالای سرت را