صفحات

۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

جوک های متفرقه 17

حیف نان و دوستش به تاکسی میگن: آقا 3 نفر تا تجریش چقدر می گیری؟ راننده میگه: شما که 2 نفر هستید! حیف نان میگه: مگه خودت نمی خوای بیای؟

يك ژايني بعد از 15 سال به يك مورچه ياد ميده كه با چوب غذا بخوره بد اون رو مياره تو ميدان تا به مردم نشان بده مردم هم دور تادور ميايستن تا نگاه كنند حیف نان داشته از اونجا رد مي شده مي بينه همه عقب وايستادن و يك مورچه هم اون وسط هست ميره باپا مورچه رو له ميكنه ميگه اخه مورچه هم ترس داره

پليس به حیف نان: اينجا ماهي‌گيري قدغنه!!! حیف نان: ولي اينجا تابلو نزدين!!! پليس: نزديم كه نزديم، زود باش از بالاي اون آكواريوم بيا پايين!!!

از حیف نان مي پرسن صورتي چه رنگيه؟ مي گه قرمز يواش

غضنفر با دوستش با لگد می زدن تو شکم همدیگه. يکي از اونجا رد مي شده مي گه شما دو تا دردتون نمي گيره ؟ غضنفر مي گه نه پوتين پامونه!

هواپیما داشت سقوط می کرد همه داشتن جیغ میزدن به جز غضنفر! ازش می پرسن چرا تو ساکتی ؟ میگه : مال بابام که نیست بدرک بذار سقوط کنه

دلداری غضنفر به عیالش: مهم نیست که قشنگ نیستی ! قشنگ اینه که مهم نیستی

پدر غضنفر میمیره. شب اول قبر ۶۲ تا فرشته میان سراغش. ۲تاشون سوال می کردن... ۶۰ تاشون حالیش می کردن!!!

غضنفر داشت آب جوش ميريخته توي باغچه! بهش ميگن: چرا آب جوش ميريزی تو باغچه؟؟ ميگه: آخه چاي كاشتم

غضنفر ميخواسته آتش نشان بشه توي آزمون استخدامي ازش ميپرسند اگر جنگل آتش بگيره و اون اطراف آب نباشه چه كار ميكني؟ غضنفر ميگه: هيچي تيمّم مي كنيم...

هیچ نظری موجود نیست: